مدتی پيش در اصفهان، جشنوارهی فيلمهای كوتاه تجربی بود. بعد ازمدتها يك فضای شاداب و جوان و جدی فرهنگی را اينجا ديدم و از همه بهتر فيلمی به نام ناف ازمحمدرضا شيرواني كه خيلی زيبا بود. يك كار آوانگارد با حرفهای تازهای در فرم. تمام فيلم، با يك "هندي كم" سردست گرفته شده بود و بيشتر جاها با نور ماورای بنفش (درست نوشتم؟!) كه صحنههای تاريك را نوری زنگاری رنگ میداد. سرگردانی دوربين، سرگردانی آدمهای فيلم بود كه با سرگردانی دختركی امريكايی ايرانی الاصل آغاز میشد كه به تهران میآمد تنها و تنها به اميد مردی كه دل به او باخته بود. اما زنگ در را هيچ كس پاسخی نداد. دخترك با مردی مانی نام، حدودا ۵۵ ساله، آمده بود كه می گفت مردهای ايرانی را می شناسد و اين اولين باری نيست كه مردی ايراني، اين چنين معشوقش را قال می گذارد. مانی غواصی تنهاست كه گويی در سرگردانی زندگيش قوطه می خورد. و دوستهايی دارد، مردهايی مهربان، تنها و سرگردان: يكی پيش از اين طلبه بوده. خواهر و مادری داشته از دار دنيا كه از دست داده است. و ديگری نقاشیست كه به تازگی از همسرش جدا شده. فيلم، خيلی ساده ضبط ديجيتالی روزهای اينهاست كه در كانونش دختركیست كه فارسی را خيلی خوب حرف نمیزند و علاقهی هريك از آن مردها به او، در متن وقايع بسيار معمولی زندگي، اين اجزای سرگردان را به هم پيوند میزند. اين اجزای سرگردان به هم وصل میشوند و نمیشوند اما باز هم مجموعهی آنها سرگردان است.
ای كاش همين بود اين فيلم. ای كاش پالوده بود از گهگاهی صحنههايی سوررئاليستی كه گويی تخيل فيلمساز و مولف را به رخ میكشد و خلوص فرم فيلم را كم میكند. وقتی دوربين هربار روی دست يكی از آدمهای فيلم است، سرگردانی و لرزشهايش جزو فرم فيلم است و برای من كاملا پذيرفتني. اما گاهی دوربين جاهايی قرار میگيرد خارج از دسترس آنها. جاهايی مثل سقف و زير آب. اينجا فيلمساز و فيلمبردار دوربين را به دست گرفتهاند و خلوت آدمهای داستان را برهم می زنند. از اين گذشته اگر دوربين دست آنهاست پس چرا می لرزد؟
January 25, 2004
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
0 Comments:
Post a Comment
<< Home