رفتم "كافه ي خوب ميدان سن ميشل" پيك هايي زدم، همراه آهنگ هاي آندلسي گيتارنواز خياباني؛
خوش خوشك از كافه به در شدم
از كافه و از راه
از راه كه سال هاست به در شده ام
و در كوچه پس كوچه هاي محله هاي قديمي به راه آمدم
در بوي قهوه و شراب و زن و رود سن كه در سرتاسرش گيتارها مي نوازند مثل آه مثل باد
رفتم كتاب فروشي شكسپير و شركا
"در كيلومتر صفر پاريس"
"درست روبه روي كليساي نتردام"
كنار رود سن كه در سرتاسرش گيتارها مي نوازند
جرج ويتمن در پنجره ي خانه اش ايستاده بود و نگاه مي كرد به پاريس كه پايانيش نيست
جهاني در دوسوي رود سن كه در سرتاسرش گيتارها و عاشق ها مي نوازند
وقتي برگشتم احمد جنتي گفت من فيلم مارمولك را نديده ام اما بايد توقيف شود.
May 06, 2004
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
0 Comments:
Post a Comment
<< Home