رفتم "كافه ي خوب ميدان سن ميشل" پيك هايي زدم، همراه آهنگ هاي آندلسي گيتارنواز خياباني؛
خوش خوشك از كافه به در شدم
از كافه و از راه
از راه كه سال هاست به در شده ام
و در كوچه پس كوچه هاي محله هاي قديمي به راه آمدم
در بوي قهوه و شراب و زن و رود سن كه در سرتاسرش گيتارها مي نوازند مثل آه مثل باد
رفتم كتاب فروشي شكسپير و شركا
"در كيلومتر صفر پاريس"
"درست روبه روي كليساي نتردام"
كنار رود سن كه در سرتاسرش گيتارها مي نوازند
جرج ويتمن در پنجره ي خانه اش ايستاده بود و نگاه مي كرد به پاريس كه پايانيش نيست
جهاني در دوسوي رود سن كه در سرتاسرش گيتارها و عاشق ها مي نوازند.
خوش خوشك از كافه به در شدم
از كافه و از راه
در آب چاله هاي بعداز باران به آن همه ماه چشمك زدم تك به تك
به آن همه ماه كه از آب چاله اي به آب چاله ي ديگر لي لي مي كردند طناز و مشنگ (ماه ها را مي گويم)
اين ابر اين جا چه مي كند؟
با من مي آيد هرجا مي روم
بروووو مزاحم!
اما چه نازي مي كند در اين هواي خيس
اي بابا! مرا باش! اين كه ابر نيست! دود سيگار من است (گفتم كه، از راه به در شدم)
"من مست و تو ديوانه مارا كه َبَرد خانه؟"
خانه كجاست؟
خانه اين كوله پشتي ست
خانه ام كول من است
سواري خوبي ست خانه ي من! نه؟
نه! فكر بد نكنيد! من مست نيستم
من مست نيستم
گفتم من مست نيستم
بايد برگردم
شما ديوانه ايد
من مست نيستم
فقط خوابم مي آيد
كوووو تا خانه
كمي همين جا كنار اين رودخانه مي خوابم بعد برمي گردم خانه
يادتان باشد!
من
مست
...
پاريس. اردي بهشت 83
June 17, 2004
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
0 Comments:
Post a Comment
<< Home