می خواهم یک کمی ادای آقای نوری زاده را درآورم بلکه جگر خودم خنک شود اندکی و این انبانه ی زهر که کارش از سرریز کردن و این حرف ها گذشته و دارد می ترکد دیگر، بل که کمی آرام بگیرد و از این حرف ها.
عبدالحسین سیف الهی، از مدیران نمونه ی جمهوری اسلامی ست. از آن دست پرورده های خلف هاشمی رفسنجانی. او برادر سرتیپ پاسدار سیف الهی ست که چندی بر مسند پرافتخار فرماندهی کل حفاظت و اطلاعات نیروی انتظامی نشست.
این آقای عبدالحسین سیف الهی، سال های سال، در دوره ی ریاست جمهوری رفسنجانی و محمد خاتمی، در سمت معاون عمرانی استانداری اصفهان، کار نکرده برای خراب کردن اصفهان باقی نگذاشت. حالا دیگر همه می دانند که تخریب حمام خسرو آقای 400 ساله در عرض سه ساعت درنیمه شبی از شب های بهار سال 74، اگر مستقیما به دستور او نبوده، بی شک با اطلاع و موافقت و پشتیبانی او بوده است. گو این که کدام مدیری در این شهر، بی اجازه ی حضرت سیف الهی، جرات و قدرت اقدام هایی این چنین داشت؟ نزدیک به 10 سال از آن قضیه می گذرد و هنوز رسما مشخص نشده که مسئولیت تخریب این اثر ثبت شده ی ملی به عهده ی کی ست؟ مصلای اصفهان با آن مناره های غول پیکر مضحک که تحکم و گردن کلفتی ظل السلطانی ِ مدیر پروژه اش را به یاد می آورد و نیز تمام خواهی و ژیگناتیزم همه ی نظام های دیکتاتوری را، تخم دو زرده ی این آقاست که به نظر من بسیار بیش از عمارت جهان نمای دروازه دولت در حق اصفهان و شهرسازی این شهر جفا کرده است. تخریب آن همه باغ صنعتی در اصفهان و در حاشیه ی زاینده رود (که گل سرسبدشان کارخانه ی زاینده رود بود و از اتفاق زودتر از همه و در حول و حوش همان سال 74 تخریب شد) و ساختن مکعب های 7 طبقه ی مسکونی که هیچ ربطی به زاینده رود و حاشیه اش ندارد، در زمان استانداری نامبارک آقای جهانگیری (وزیر فعلی صنایع و معادن) و معاونت عمرانی همین آقای سیف الهی خشت اولش نهاده شد و بعد که آقای جهانگیری به سمت های بالاتری دست یافت، آقای سیف الهی همچنان ماند و ماند تا این پروژه را هم به تا حدود زیادی به مقصد رساند. تغییر کاربری یک لکه ی 17000 متر مربعی در کنار دروازه دولت که قرار بود نوعی فضای شهری و به هرحال فضایی باز باشد به تجاری/ خدماتی و احداث یک مجتمع بسیار متراکم و غول پیکربه نام "جهان نما" در این گره ی بغرنج شهری، در دوران زمامداری عبدالحسین سیف الهی و حکم رانی بی چون و چرای او بر کمیسیون ماده پنج استان صورت گرفت. سیف الهی، چندی پیش باز نشست شد و مدتی در سمت بی بو و خاصیتی به نام معاون عمرانی تربیت بدنی استان اصفهان، خود را برای حمله ی بعدی آماده کرد. حمله ی بعدی و آخر تا این لحظه، ریاست سازمان متروی اصفهان است. بیش از این روده درازی نمی کنم و فقط توجه تان را به این جمله ی آقای سیف الهی جلب می کنم از مصاحبه ای در روزنامه ی ایران چهارشنبه .2 آبان 83: "میراث فرهنگی و ساختمان[های] قدیمی ما نباید خدای ناکرده مشکلی برای مترو ایجاد کند." (خبرنگار رند این روزنامه، عنوان مصاحبه را گذاشته است: "اینجا مسیر عبور متروست آثار تاریخی اصفهان! از سر راه کنار بروید") نمی دانم چرا یاد آن یارو افتادم که شمشیری تیز را در هوا می چرخاند و راه می رفت و عربده می جست که: هشدار که شکمت به شمشیر من نخورد
November 30, 2004
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
2 Comments:
arashe aziz. moteasefane matalebe besyar ghabltare to ra taze khandam. va pish az in nashode bood ke tabrik babate bargozide shodane ketabe baba ro be babaye azizet va to va bghye begam. kholase koli zogh kardam. sheri ham ke baraye marzi khanom bood mano sakht tahte tasir gharar dad.etefaghan dirooz ta hala ajibe be yadeshoon myoftadam va khaterate khoshi ke ba ishoon va shomaha dashtim.omidvaram rooheshoon shad bashe.
hengami ke be tabir-e bazi aghayan, hemayat az takhte jamshid hemayat az moshti sange shekaste mibashad va masoole sazmane mirase farhangi ezan midarad ke be shoghlash alaghe nadarad dar eine hal ehsase masooliat mikonad!!!, entezari bish az in nist. kojast delsoozi?
Marjan
Post a Comment
<< Home