امروز صبح، شکایت و داد و بی داد و گلایه های دوست عزیزی که مرا بر سر رای ندادن به هاشمی، یا به قول خودش "رای منفی دادن به احمدی نژاد" بازمی خواست، به گریه ای بی امان منتهی شد. هق هق گریه ی مردی که دیگر هیچ امیدی به هیچ چیز نداشت. پرسید: "آرش! به من بگو، چه اتفاقی اگر بیفتد شماها که رای ندادید قبول می کنید که اشتباه کردید؟ اگر دوباره 5 نویسنده کشته شوند قبول می کنید؟ اگر کیهان و اطلاعات بشوند تنها روزنامه های این مملکت شما قبول می کنید؟" گفتم: " قبول می کنم اگر این اتفاق ها بیفتد و مردم، ما مردم هیچ نگوییم." و گفتم: "باور نمی کنم دیگر هیچ نگوییم." و گفتم: "اگر هاشمی آمده بود بهتر از این می شد؟ مگر نه آن که قتل های زنجیره ای از سر دولت او بود؟" گفت: "حالا ما دیگر چه کار می توانیم بکنیم؟" گفتم: "بنویسید [بنویسیم]، بخوانید [بخوانیم]" گفت: "کجا؟ دیگر کجا بنویسیم؟" گفتم: "همان جاها که در دوران بسیار «درخشان» دولت خاتمی نوشتید." گفتم: "هنوز که نبستند. می نویسیم تا ببندند. آن وقت خیال نمی کنم دیگر مردم تاب بیاورند [بیاوریم]." گفتم: "من فکر می کنم تازه کار ما شروع شده هرچند خیلی خسته ایم. خیلی." گفت: "دیگر مخاطبی نداریم." گفتم: "برای همان مخاطب هایی بنویس که قبلا می نوشتی. آن ها تا چند روزنامه و وبلاگ را می توانند ببندند؟" گفتم: "یعنی با عوض شدن دولتی، مخاطب های تو و من هم عوض شدهاند؟" گفتم: " مخاطب تو آن 17 میلیونی نبودند و نیستند که به راه هر باد معدهای بروند. مخاطبهای تو و ما هنوز هستند." گفتم: "کاش شماها هم گزینهی سوم را انتخاب کرده بودید. و کاش این گزینه را سال 76 انتخاب کرده بودید
June 26, 2005
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
1 Comments:
salam
man ham ba inke too ye blogam neveshtam gharare az tarse marge ani be marge tadriji motevasel sham , natoonestam khodam ro razi konam ke ray bedam . alijenab alijenabe , che shorkhpoosh che khakestary
Post a Comment
<< Home