یک. این حکایت به گمانم و امیدوارم دست از سر جمهوری اسلامی بر ندارد. برای این هم آیا حضرات راه چارهای خواهند جست؟
دو. از خانهای به خانهی دیگر نقل مکان میکنم. درواقع به خانهی زندگی مشترک. آپارتمانی در طبقهی دوم کوچههای خیابان عباسآباد. از آن خانههای چهل-پنجاه ساله. با نمای آجر بهمنی و سروی خدنگ و تنومند در میان باغچهای مصفا و حوضی لبالب از آب با فوارهای کوچک. حال و هوایی دارد برای خودش. بخصوص وقتی عصرها از آن سایه سار خیابان عباس آباد به خانه بیاییم، از پلهها بالا برویم، در را باز کنیم و سایهی سرو بلند و دیوار روبهرو را که پوشیده از مو چسبان است در پشت پنجرهها ببینیم. حال و هوایی دارد برای خودش. این روزها با خودم فکر میکنم این معماری که معماری ما نبوده و نیست. شروع همین معماری مسکونی مزخرفیست که این روزها گریبانمان را چسبیده است. پس چیست که مرا اینقدر فریفته میکند؟ حس دارد. حال و هوا دارد. یکی از دوستهایم مدتیست آپارتمانی نوساز خریده است. هیچ حسی ندارد. هیچ حال و هوایی ندارد. اینها پیشکش. تمام پنجرهها به نورگیرها باز میشوند و بساز و بفروش مادر قحبه، تا زیربنا را هرچه بیشتر کند، یک سوراخی در سمت جنوب درست کرده که کورسوی آفتاب به زحمت به خانه راه مییابد و اسمش را هم گذاشتهاند حیاط. حیاطی که به زحمت به 8 متر مربع میرسد.
از خانهای به خانهی دیگر نقل مکان میکنم و چهقدر حرف دارد خانهای (فضایی) که مدتی در آن زندگی کردهایم و حالا خالی میشود. این فضای خالی کلی حرف دارد. جای رولان بارت خالی به خواندن این فضاهای خالی
دو. از خانهای به خانهی دیگر نقل مکان میکنم. درواقع به خانهی زندگی مشترک. آپارتمانی در طبقهی دوم کوچههای خیابان عباسآباد. از آن خانههای چهل-پنجاه ساله. با نمای آجر بهمنی و سروی خدنگ و تنومند در میان باغچهای مصفا و حوضی لبالب از آب با فوارهای کوچک. حال و هوایی دارد برای خودش. بخصوص وقتی عصرها از آن سایه سار خیابان عباس آباد به خانه بیاییم، از پلهها بالا برویم، در را باز کنیم و سایهی سرو بلند و دیوار روبهرو را که پوشیده از مو چسبان است در پشت پنجرهها ببینیم. حال و هوایی دارد برای خودش. این روزها با خودم فکر میکنم این معماری که معماری ما نبوده و نیست. شروع همین معماری مسکونی مزخرفیست که این روزها گریبانمان را چسبیده است. پس چیست که مرا اینقدر فریفته میکند؟ حس دارد. حال و هوا دارد. یکی از دوستهایم مدتیست آپارتمانی نوساز خریده است. هیچ حسی ندارد. هیچ حال و هوایی ندارد. اینها پیشکش. تمام پنجرهها به نورگیرها باز میشوند و بساز و بفروش مادر قحبه، تا زیربنا را هرچه بیشتر کند، یک سوراخی در سمت جنوب درست کرده که کورسوی آفتاب به زحمت به خانه راه مییابد و اسمش را هم گذاشتهاند حیاط. حیاطی که به زحمت به 8 متر مربع میرسد.
از خانهای به خانهی دیگر نقل مکان میکنم و چهقدر حرف دارد خانهای (فضایی) که مدتی در آن زندگی کردهایم و حالا خالی میشود. این فضای خالی کلی حرف دارد. جای رولان بارت خالی به خواندن این فضاهای خالی
1 Comments:
tabrik , hasooodim shod va shirini mikham
Post a Comment
<< Home