August 06, 2005

اين شعر را به مناسبت خاصي ننوشته ام. امروز بازنويسي اش كردم و هرچند هنوز خيلي كار دارد اما انگار مناسبتي دارد با سوگند رييس جمهور جديد
شهر مرا غبار پوشانده‌است
غبار ريختنُ ساختن اين‌همه ساختمان
‹‹پرده‌ي غبار››
‹‹غبار فراموشي››
‹‹غبار غم››
‹‹غبار دل››

شهر مرا غبار پوشانده‌است
غباري كه باد به اتاقم مي‌آورَد
آينه‌ام را مي‌پوشانَد
غباري كه شيشه‌ها وُ آينه‌ها را كدر مي‌كند
غباري در پيچُ تاب نور ماشين‌هاي ديوانه
غبار ساختمان‌هايي كه مي‌ريزند تا دوباره بنا شوند و نمي‌شوند.
آه‌هاي‌مان هم ديگر غبار دارد
غبار
غبار
غُ‌ بار
سرفه‌ها هم غبار دارد
سرفه‌هاي شَبَحِ ناشناسي كه آخر شب از كوچه‌ي تاريك مي‌گذرد
هر سرفه غباري‌ست كه غبارها را لحظه‌اي مي‌پراكَنَد تا لحظه‌اي ديگر بر منُ شهرُ شهرِ من دوباره فرو بنشيند
غباري كه شهر مرا
كه مرا
كه ما را مي‌پوشانَد
پوشانده است
در شب
كه سياه نيست ديگر
خاكستري چرك غباري‌ست
رنگ غباري
غباري رنگ
بي‌رنگ
غباري
غبار

تير- مرداد 84

2 Comments:

At 10:03 PM, Anonymous Anonymous said...

روزگاری ست در این گوشه پزمرده هوا هر نشاطی مرده است

 
At 1:55 PM, Anonymous Anonymous said...

taze inja ra peida kardeam o har bar chizi baraye khandan peida mikonam. agar dost dashtid shoma ham sar bezanid

 

Post a Comment

<< Home