September 06, 2005

و اين حكايت دهشتناك

3 Comments:

At 8:12 AM, Anonymous Anonymous said...

نیامدم که بگویم راست میگویی یا که اشتباه میکنی. خسته ام از روزهای سیاست ولی بی علاقه نه .
حرفهایی که بارها شنیدم و بخاطر شنیدنش زخمی شدم .
آمدم که بگویم چه زیبا میسرایی .
شعر مادرت دلم را بیقرار کرد .
گوشهایم خالیست ازین شعرهای ناب و روان .بیشتر بگو. نزدیکتربیا
من وآنها ی دیگر همان آدمیانی هستیم که میگویید دوستمان دارید.
نمیگویید ؟
نزدیکتر بیا .
زیر سایه نمیشودت دید ..
من خسته ام اما بی علاقه هرگز. بگذار ببینمتان ....

 
At 7:03 AM, Anonymous Anonymous said...

آرش جان ممنونم که به وبلاگم سرزدی ...امروز بیشتر مطالب وبلاگت راخوندم .روزهای دل گندگی و قوتم اما گذشته .قبلترها مثل اسبی که با هر تازیانه بی حس ازدرد میشود ،غصه ها ودردهای آدمیان بهمم نمیریخت ، به فکرچاره جویی ام می انداخت .حالا اما ...
باورکن آستانه ی تحملم را بالا میبرم تا باز بخوانمت...قول...

 
At 9:26 PM, Anonymous Anonymous said...

salam arash man shahrokh hastam az webloge man wa mohajerat,biya forsat kardi matlabe jadid ra bekhan

 

Post a Comment

<< Home