نیامدم که بگویم راست میگویی یا که اشتباه میکنی. خسته ام از روزهای سیاست ولی بی علاقه نه . حرفهایی که بارها شنیدم و بخاطر شنیدنش زخمی شدم . آمدم که بگویم چه زیبا میسرایی . شعر مادرت دلم را بیقرار کرد . گوشهایم خالیست ازین شعرهای ناب و روان .بیشتر بگو. نزدیکتربیا من وآنها ی دیگر همان آدمیانی هستیم که میگویید دوستمان دارید. نمیگویید ؟ نزدیکتر بیا . زیر سایه نمیشودت دید .. من خسته ام اما بی علاقه هرگز. بگذار ببینمتان ....
سلام آرش عزیز.مرجان سجادی را هفته قبل از طریق وبلاگ تو باهاش آشنا شدم.برام خیلی جالب صمیمیتش با خودش و سادگیش...بسیار به حس خودش وفاداره و حقیقت این برام خیلی درس بود....مثل خیلی لز وبلاگهای آلمانی که به شخصی ترین و صمیمی ترین مسایل زندگیشون می پردازند...در ضمن شعر اتاق مادرم را همراه با رویا بیژنی خوندیم و بسیار لذت بردیم.آفرین به این ذوق و درغ برای مرگ مادرت...افسوس...مثل خیلی از مادرهای ایرانی....حقیقت با شعرت قدری هم گریه کردم و الان رو دیوار اتاقمه.راستی از اون برنامه فرهنگ کسرایی چه خبر؟
آرش جان ممنونم که به وبلاگم سرزدی ...امروز بیشتر مطالب وبلاگت راخوندم .روزهای دل گندگی و قوتم اما گذشته .قبلترها مثل اسبی که با هر تازیانه بی حس ازدرد میشود ،غصه ها ودردهای آدمیان بهمم نمیریخت ، به فکرچاره جویی ام می انداخت .حالا اما ... باورکن آستانه ی تحملم را بالا میبرم تا باز بخوانمت...قول...
5 Comments:
چه دارها که از تو گشت سربلند
نیامدم که بگویم راست میگویی یا که اشتباه میکنی. خسته ام از روزهای سیاست ولی بی علاقه نه .
حرفهایی که بارها شنیدم و بخاطر شنیدنش زخمی شدم .
آمدم که بگویم چه زیبا میسرایی .
شعر مادرت دلم را بیقرار کرد .
گوشهایم خالیست ازین شعرهای ناب و روان .بیشتر بگو. نزدیکتربیا
من وآنها ی دیگر همان آدمیانی هستیم که میگویید دوستمان دارید.
نمیگویید ؟
نزدیکتر بیا .
زیر سایه نمیشودت دید ..
من خسته ام اما بی علاقه هرگز. بگذار ببینمتان ....
سلام آرش عزیز.مرجان سجادی را هفته قبل از طریق وبلاگ تو باهاش آشنا شدم.برام خیلی جالب صمیمیتش با خودش و سادگیش...بسیار به حس خودش وفاداره و حقیقت این برام خیلی درس بود....مثل خیلی لز وبلاگهای آلمانی که به شخصی ترین و صمیمی ترین مسایل زندگیشون می پردازند...در ضمن شعر اتاق مادرم را همراه با رویا بیژنی خوندیم و بسیار لذت بردیم.آفرین به این ذوق و درغ برای مرگ مادرت...افسوس...مثل خیلی از مادرهای ایرانی....حقیقت با شعرت قدری هم گریه کردم و الان رو دیوار اتاقمه.راستی از اون برنامه فرهنگ کسرایی چه خبر؟
آرش جان ممنونم که به وبلاگم سرزدی ...امروز بیشتر مطالب وبلاگت راخوندم .روزهای دل گندگی و قوتم اما گذشته .قبلترها مثل اسبی که با هر تازیانه بی حس ازدرد میشود ،غصه ها ودردهای آدمیان بهمم نمیریخت ، به فکرچاره جویی ام می انداخت .حالا اما ...
باورکن آستانه ی تحملم را بالا میبرم تا باز بخوانمت...قول...
salam arash man shahrokh hastam az webloge man wa mohajerat,biya forsat kardi matlabe jadid ra bekhan
Post a Comment
<< Home