روشن رامي درگذشت. ديشب رفتم توي مهتابي خانه. در تاريكي، بوي باران مي آمد. احساس كردم چه قدر جايش خالي ست. چيزهايي برايش نوشتم. نشده هنوز. اين يكي كمي شايد
حالا كه مرگ
روشن!
در اين شب بهاري
تو را با خود به كوهستان برده است
برقص!
برقص!
برقص!
فرصتي شود شعري از خودش و عكسي از عكس هاي مصاحبه اي را مي گذارم اين جا كه تابستان 84 با او كردم و در مهرآوه ي شماره 2 درآمد
March 28, 2006
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
1 Comments:
سلام آرش. از این خبر متاسفم، ولی عیدت مبارک. من مثل همیشه مشغول لذت بری از وبلاگت و دعاگو.همانطور که میبینی فارسی دار شده ام. راستی یک سوال:
بخش نوشتن خلاقانه دانشگاه ایوا هرسال یک سری نویسنده می آورد از کشورهای مختلف دنیا که به نظرم یک سال نزد آنها نویسندگی کنند به هر زبانی که میدانند و میخواهند و این وسط یکی دو تا سخنرانی هم بکنند لابد برای سایرین و دانشگاهیان. بالاخره امسال انگار قصد دارند یک نویسنده ایرانی هم بیاورند. به گمانم باید کار-چاپ -کرده و مطرح باشد، مثلا نویسنده برجسته مملکتمان. لابد خیلی هم پیر نباشد و کمی انگلیسی هم بداند، ولی لازم هم نیست انگلیسی اش عالی باشد. حالا به نظرت کی؟؟؟؟ لطفا به من خبر بده اگر کسی به نظرت رسید. من که انقدر وقت است ایران نبوده ام، دیگر خیلی در جریان نیستم. خیلی مممنون و امیدوارم آن کلمه ها، یا آنها که هنوز کلمه هم نیستند، تن به شعر بدهند و ما هم مستفیض (املا؟؟) شویم.
Post a Comment
<< Home