بیابان نمود فضایی آزادی ست. بیابان و برهوت و آسمان و هیچ و مرگ. کاغذ سفید هم نمود آزادی ست. آزادی مطلق
یک بار فیلمی می دیدم درباره ی صحرانشینان ترکمن. چادرشان را میان دشت بیکران، هرجا دلشان خواسته بود برپا کرده بودند. صبح زود از چادر می آمدند بیرون. به خورشیدی که داشت طلوع می کرد سلام می کردند. بعد یک جایی همان دور و برها، هرجا دلشان می خواست آتشی برپا می کردند. آن جا می شد آشپزخانه. اما نه . نباید با این نام ها، این نام های محدودکننده و دست و پاگیر، آن آزادی دل پذیر را مخدوش کرد. صبحانه که آماده می شد، یک جایی همان جاها، هرجا دلشان می خواست، می نشستند گرد هم و غذا می خوردند. گوشه ای دیگر، هرجا دلشان می خواست، اسباب شان را می گذاشتند و حتما یک جایی همان دور و برها، هرجا دلشان می خواست، می ریدند. این یعنی معماری آزادی یا آزادی معماری یا اصلا آزادی آزادی
July 08, 2007
يك دفتر شخصي در روزمرگی، شعر و معماري
عباس کاظمی. جامعه شناسی و زندگی روزمره
2 Comments:
دوست عزیز وبلاگ بسیار منظم با رنگها و تیتر زیبایی دارید. از مطالبتان هم بسیار لذت بردم. موفق باشید
گمان می کنم اکثر آنها که برای آزادی دلشان لک زده بیشتر برای همان قسمت آخر است یعنی : آزادی ریدن!
دوست عزیز این آزادی که شما وصف کردید همان آزادیی است که میلیون ها سال است حیوانات دارند.
Post a Comment
<< Home