July 17, 2007

به نظر من بزرگ ترین خوشبختی آدم این است که مکان مرگش و زمان مرگش و شکل مرگش را خودش تعیین کند

3 Comments:

At 9:40 PM, Blogger Saghi Ghahraman said...

به نظر خیلی منصفانه و بیشتر از اون، خیلی زیبا میاد، اما اشکال این جاست که در ساختار فعلی جامعه ی بشری معنای زندگی تعریف نشده و مفهوم مرگ به عنوان نقل مکان کردن از فضای آشنای جهان زنده ها، بررسی نشده. در واقع با پیشنهاد تو، آرش جان، "مردم" در اولین وهله در خواهند ماند. یعنی تو قائل به این شده ای که "آدم" می داند که دارد زندگی می کند، در کجای دنیا زندگی می کند، چرا زندگی می کند، و کی زمان مناسبی است برای "زندگی نکردن" و انتقال خود به محلی دیگر، به فضای مرگ. به نظر من اگر این شناخت موجود بود، همین جامعه ی فعلی بدون اختیار، به بن بست نرسیده بود. می دانی، منظورم اینه که مشکل ما شناخت از این مفاهیم است، در وهله ی اول. بعد می رسیم به اختیار انتخاب، و انصاف و زیبایی های ناشی از آن و نوشتن سرنوشت خود و دیگرانی که یا بسته اند به سرنوشت ما، یا حاکم اند به سرنوشت ما

 
At 10:19 AM, Anonymous Anonymous said...

در هر حال مرگ موضوع بسیار مهم و قابل توجهی است که باید بیشتر به آن فکر کرد و درباره آن صحبت کرد. اگر مسئله مرگ حل نشود زندگی فقط یک تلاش مذبوحانه خواهد بود میان دو علامت سوال. از یک در وارد شده ایم و منتظریم تا در دیگر باز شود تا به جایی که نمی دانیم کجاست وارد شویم یا اصلا انتقالی نیست یعنی کسی نمی ماند که بخواهد به جایی دیگر برود مثل یک تابلو نقاشی که یک دوند روی آن نقش شده این دونده از کجا آمده و به کجا می رود؟ خارج از این کادر آین صحبت معنایی دارد؟

 
At 11:52 AM, Blogger cooob said...

واقعا زندگی چی ست به جز "تلاشی مذبوحانه" "میان دو علامت سوال"؟
از اتفاق آن هنگام می فهمیم که زمان زندگی نکردن فرارسیده است که بفهمیم که نمی دانیم چرا زندگی می کنیم؟ به گمان من بیشتر ما مردم یا خیال می کنیم که می دانیم چرا زندگی می کنیم یا آن قدر این موضوع بدیهی به نظرمان می آید که حتا به آن فکر نمی کنیم. پس چون درمیابیم که زندگی "تلاشی مذبوحانه" است درواقع "میان دو علامت سوال"، آن گاه زمان مرگمان را انتخاب کرده ایم

 

Post a Comment

<< Home