August 02, 2007

حافظ به روایت عباس کیارستمی اگر هرچیزی به جز یک کتاب بود می‌انداختمش توی سطل آشغال. از باب ظاهر، ناشر سخت کوشیده است ادای حافظ سایه را درآورد. نتیجه با این جلد بد (هم طرح، هم جنس، هم چاپ)، با این کاغذ نازک کم مایه، با این نوع و اندازه‌‌های حساب‌نشده‌ی فونت‌ها (مثلا در صفحه‌های اصلی و بخصوص نگاه کنید به فهرست)، به‌نظر من شده است یک ماکت ناشیانه از حافظ سایه مثلا یا هر کتاب نفیس دیگری. محتوا هم که حکایتی‌ست. به‌نظر من این روایت عباس کیارستمی از حافظ نیست. این تقلیل حافظ به مشتی جملات قصار است. جمله‌ی قصار اولا جمله یا سخن را از متن یا زمینه‌ی آن جدا می‌کند و بدین‌ترتیب آن را از بخش مهمی از ماهیت و هویت خود تهی می‌کند و ثانیا این رویکرد به جمله یا سخن، رویکردی یکسره محتوایی‌ست که بخصوص درمورد شعر به‌نظرم بسیار نادرست و ناسنجیده است. شعر حافظ شعر است و به این اعتبار فقط آن چیزی که می‌خواهد بگوید مهم نیست. مهم‌تر شاید این باشد که چگونه می‌گوید و این چگونگی، در سطح زبان و در سطح شاعرانه‌ی زبان رخ می‌دهد که میل به مرکز زبان دارد. به‌عبارت دیگر، جمله قصار کردن هر «شعر»ی، بخصوص شعر حافظ، به‌باد دادن همه آن چیزهاست که غزل حافظ یا سخن حافظ را «شعر» می‌کند. شعر حافظ، برخلاف حجم عمده‌ای ازشعر کلاسیک فارسی، در واحد مصراع و حتا در واحد بیت متحقق نمی‌شود. شعر حافظ در کلیت یک غزل متحقق می‌شود. پس چگونه می توان این کلیت را به سطح یکی از اجزایش تقلیل داد و آن‌گاه آن را همچنان «حافظ» خواند
پیش از آن‌که کتاب را ببینم تصور می‌کردم این «روایت» عبارت است از بخش‌هایی از برخی غزل‌ها. کتاب را که گرفتم دیدم «حافظ» شده است تعدادی مصرع که هرکدام از غزلی‌ست که در یک صفحه آمده است با شکستن سطرهایی که هرچه می‌خوانم دلیل و منطق این تقطیع‌ها را نمی فهمم. البته لابد "مطلقا مدرن" بودنی که در پیشانی‌نوشت کتاب از رمبو نقل شده است این منطق تقطیع را برنمی‌تابد

0 Comments:

Post a Comment

<< Home