December 10, 2007

این روزها چندتایی شعر نوشته ام و حالم خیلی بهتر است
هسته
برای محمود؛ محمود احمدی‌نژاد. علی؛ علی خامنه‌ای. اکبر؛ اکبر هاشمی رفسنجانی و باقی بچه‌ها

هسته را تف می‌کنم
هسته‌ای
را تف می‌کنم
هسته‌ای را تف می‌کنم که اگر فرو برود دمار از روزگارم درمی‌آوَرَد و چون برآید...

هسته‌ای را تف می‌کنم
پرت می‌شود
پرتاب می‌شود
می‌خوابم روی زمین و گوش‌هایم را می‌گیرم
تکبییییییر!
...
سکوتی خوف‌ناک و خفن حاکم است
نفس از کسی برنمی‌آید
سرم را بلند می‌کنم
نه هسته هست وُ
نه هست هست وُ
نه بچه‌ها هست‌اند وُ
نه من هست‌ام.
آذر 86

1 Comments:

At 12:38 PM, Anonymous Anonymous said...

hi. some years ago i came to your father house. i saw your mother. today in your blog i read about your mother. i did not know she is dead. she was a beautiful and silent woman.

 

Post a Comment

<< Home