April 09, 2008

رستوران‌های اصفهان


از انواع رستوران‌ها و غذاخوری‌های اصفهان، مرا با چندتایی سر و کار بیش‌تری‌ست:

رستوران خیام. جلفا (نظر شرقی). روبه‌روی کلیسای بیت‌اللهم
از رستوران‌های مُد روز دهه‌ی 40 است که حال و هوای آن روزها را هم‌چنان، البته بی هیچ ادا و اطوار نوستالژیک، نگه داشته است. نسل قبل از ما که در این کافه، جوجه‌کباب و عرق و آبجوهای جوانی را توی رگ زده‌اند، می‌گویند حیاط و سالن، کم و بیش، مثل همان سال‌هاست. موزاییک کف سالن، گچ‌بری‌ها و چراغ‌ها، همه مال آن روزگار است. صاحبان رستوران، ظاهرا پنج-شش نفرند، شصت-هفتاد ساله، که همان‌جا غذا می‌خورند و می‌نشینند به دیدار و گپ و گفت‌های دوستانه با خودشان و با مشتری‌های قدیمی. یکی از گارسون‌ها هم مرد سپیدموی خوش بر و رویی‌ست که بابا می‌گویند یادگار همان سال‌هاست. خیام، هنوز هم، مثل آن روزها، به جوجه‌کباب با استخوانش معروف است که معمولا عالی‌ست جز گاهی مواقع که یا مرغش بو می‌دهد یا جوجه مغزپخت نشده است. سالاد خیلی خوبی هم دارد با کاهوی تازه و لوبیای چیتی که اگر آشنا باشی یا بخواهی و خاطرت را بخواهند، به روغن زیتون هم آغشته می‌شود و جای خالی یک استکان ودکا را بیش‌تر می‌نماید. شنبه‌ها تعطیل است. حیاطش، بخصوص در این فصل سال، مصفاست. ناهار و شام دارد و شام خوردن در حیاط این رستوران دل‌پذیر است.

پیتزا و ساندویچ آفتاب‌گردان. نظر شرقی
یک مغازه‌ی کوچک است. جایی برای نشستن و غذاخوردن ندارد. به اصطلاح، فقط «سرویس خارج از سالن» دارد. اواخر دهه‌ی هفتاد راه افتاد. شنیسل مرغ (ساندویچ و خوراک) خیلی خوبی دارد. پیتزای خوبی ندارد. سالاد فوق‌العاده‌ای دارد با کاهوی تازه، ذرت، کالباس و سس خوش‌مزه. پیاز حلقه‌ای‌اش هم بد نیست اما زود سیر می‌کند. تا مدت‌ها فقط شب‌ها کار می‌کرد اما مدتی‌ست که ظهرها هم غذا دارد. ما معمولا مشتری شبیم. زنگ می‌زنیم، می‌آورند درِ خانه

پیتزا شب. آپادانا دوم
فکر می‌کنم اولین یا قطعا یکی از اولین پیتزافروشی‌های اصفهان باشد و چون نزدیک خانه‌ی مادر و پدر من است، سیر تحولش را از روزهای اول به‌یاد دارم. سر نبش خیابان آپادانا و کوچه‌ی آناهیتاست و فقط شب‌ها باز است. دوره‌ی اول (اگر اشتباه نکنم اواسط دهه‌ی 60)، بیش‌تر به همبرگر معروف بود. جای نشستن داشت. غرفه غرفه. هر همبرگر در یک ظرف گرد کوچک سِرو می‌شد. زیر همبرگر، کف ظرف، یک کاغذ کوچک بود با این عبارت: «شب به خیر». از معدود غذافروشی‌هایی بود که آن روزها به دکور و سر و وضعشان اهمیت می‌دادند. کم‌کم جای نشستن حذف شد، بخش عمده‌ای از فضا به آشپزخانه‌ی بسته اختصاص یافت که وقایع آن در بخش مشتری‌ها مانیتورینگ می‌شد. همبرگر هم از لیست غذا حذف شد و فقط پیتزا می‌دهد که در نوع خودش مثال‌زدنی‌ست. پیتزا شب، هر شب و بخصوص شب‌های تعطیل، غلغله است. (اصفهانی‌ها گویا پیتزاخورترین ایرانی‌ها باشند!) سیستم کامپیوتری و شبکه‌ی ثبت سفارش هم احتمالا برای اولین‌ بار در اصفهان، در این‌جا پا گرفت. حالا یک صندوق‌دار حرفه‌ای دارد که تقریبا یک تنه سفارش آن‌همه مشتری را می‌گیرد، بی مشکل و بی اشکال. پیتزا را که سفارش می‌دهیم، عادت دارد همان‌طور که به سرعت روی کلید‌های صفحه‌کلید می‌زند، می‌گوید: «سالاد باشه؟ نوشابه باشه؟ دستور دیگه‌ای داشته باشید؟» نوبت من که می‌شود، هربار بدون استثنا از «استاد» (بابا) سراغ می‌گیرد و این که کتاب تازه چه نوشته‌اند و این که منتظر است امسال هم جوایز را «درو کنند»! البته فکر نمی‌کنم در عمرش یک کتاب غیر درسی خوانده باشد! این‌ها را به احتمال از ناصر کوشان (هنرپیشه و کارگردان تاتر) شنیده که رفیق قدیمی ابوی‌ست و مدت‌ها پشت پیش‌خوان پیتزا شب می‌نشست، و به‌خاطر تیپ جذاب و روابط عمومی خوبش از جذبه‌های پیتزا شب محسوب می‌شد.

رستوران پردیس («ظرف بیار، غذا ببر»). خیابان حکیم نظامی
شهرت این رستوران به سبزی پلو و ماهی قزل‌آلای خوب و ارزانش است (یا بود؟) و جذبه‌اش برای من این است که می‌توانم ظهرهایی که عجله دارم، بروم آن‌جا، خیلی ساده و بی دنگ و فنگ پلو سبزی و ماهی بخورم و بروم سرِ کار؛ وگرنه نه سرویسش، نه سفارش گرفتنش و نه بخصوص فضایش تعریفی ندارد. ماهی را گویا خودشان تولید می‌کنند و برای همین ارزان‌تر از جاهای دیگر در می‌آید. مهم‌تر از این، طبخ ماهی‌ست، بی «آلودن» آن به انواع ادویه و تخم مرغ و مزخرفاتی از این قبیل، چنان‌که رسم بیش‌تر رستوران‌هاست. سابق، ماهی قزل‌آلا را، درسته و شکم‌دریده، در روغن سرخ می‌کرد، بسیار لذیذ؛ و من مشتری پر و پا قرصش بودم (گاهی دو روز متوالی!). مدتی‌ست اما ماهی را روی چدن داغ نمی‌دانم یا روی سنگ کباب می‌کند. می‌دانم «سالم‌تر» است اما به من نمی‌چسبد دیگر.

رستوران فانوس. جاده‌ی آتش‌گاه
یک باغ کوچک را غرفه غرفه کرده‌اند و تخت گذاشته‌اند. متاسفانه البته پالوده از تازه به دوران رسیدگی‌های روستایی‌های تازه شهری شده نیست، اما حال و هوای خاصی برای خودش دارد. جوجه‌کباب با استخوان مفصل و خوش‌مزه‌ای دارد. در این فصل بخصوص و اوایل پاییز، روی تخت‌ها نشستن در سایه‌سار درخت‌ها (هرچند هرچه پیش‌تر می‌رود سقف‌های سایه‌انداز بدساختش بیش‌تر می‌شود) و جوجه‌کباب خوردن و هم‌سفره شدن با گربه‌های چاق و چله، لطفی دارد.

3 Comments:

At 1:59 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام آرش جان

امیدوارم خوب و خوش باشی.
از جوجه‌کبابی‌ی خیام من خاطره زیاد دارم. خاطرات دوران کودکی است. آنچه در آنجا دوست داشتم گربه‌های داخل حیاط بود. گربه‌ها دور میز می‌گشتند و می‌شد بهشان پاره گوشتی یا تکه استخوانی داد....هنوز هم همینطور است؟

قربانت شاهرخ

 
At 4:28 PM, Anonymous اشکان said...

سلام من تازگی ها یه جا رو ÷یدا کردم عالیه یه کم دوره ولی بازم خوبه رستوران خلوت دل توی اتوبان ذوب آهن

 
At 4:27 PM, Anonymous احمدرضا said...

اشکان جان سلام
ممنون رستوران خلوت دل رفتم
عالی بود مخصوصا شیشلیکش
اگر بازم سراغ داری بگو

 

Post a Comment

<< Home