کتاب شعرم را هیچ کس چاپ نمی کند. هنوز کسی زیر بارش نرفته. اما مجموعه ای دارم به یاد مامان که تصمیم دارم به هرنحوی هست چاپش کنم. مجموعه ای ست با عنوان مرمری که از روزنگاری های پیش و پس از رفتن مامان و شعرها تشکیل شده. متن زیر را به جای مقدمه نوشته ام
این مجموعه را همان روزها ساختم؛ در واقع، هستهی اصلی و اولیهی این مجموعه را. همان روزها: مادرم تازه رفته بود و نوشتن یاداشتهای روزانهی من، چندی بود، روالی کموبیش مرتب داشت. در این 6 سال و اندی تابِ آن نداشتهام این یادداشتها را نگاه کنم. فکر کتاب کردنشان اما همیشه با من بوده است. حالا هم بازخواندن این یادداشتها برایم سخت است، اما...
سوگ مادرِ شاهرخ مسکوب، در سال 1386 منتشر شد. روزنگارهای مسکوب، پیش و پس از مرگ مادرش. شباهتهای تجربهی او و من (قیاس معالفارق!) در تجربهی سوگ و غیاب مادر، شگفتانگیز است. آیا همهی مردهای سیوچند ساله که مادرِ پنجاهواندی سالهی خود را از دست میدهند، تجربهی مشابهی دارند؟
سوگواریِ من در رثای مادرم، امریست به شدت شخصی و حتا خصوصی. منتشر کردن این یادداشتها، عمومی کردن امرِ خصوصی و شخصیست: مادرم را،احساس فقدان و غیاب او را با دیگران در میان میگذارم. اما آیا به واقع آن احساس غریب غیاب و غیبتِ برای همیشهی او را میتوانم با هیچکس در میان گذاشت؟
اما مادرم هست. مادرم در من هست. مادرم در من ادامه دارد. چیزی شبیه، اما کمی فراتر از آنچه مسکوب میگوید: «اکنون او در اندیشۀ من زندگی میکند.» مادر من فقط در اندیشهی من نیست. او در من است. لحظاتی بوده، بارها و بارها، که از خود پرسیدهام: این منم یا اوست؟
سوگ مادرِ شاهرخ مسکوب، در سال 1386 منتشر شد. روزنگارهای مسکوب، پیش و پس از مرگ مادرش. شباهتهای تجربهی او و من (قیاس معالفارق!) در تجربهی سوگ و غیاب مادر، شگفتانگیز است. آیا همهی مردهای سیوچند ساله که مادرِ پنجاهواندی سالهی خود را از دست میدهند، تجربهی مشابهی دارند؟
سوگواریِ من در رثای مادرم، امریست به شدت شخصی و حتا خصوصی. منتشر کردن این یادداشتها، عمومی کردن امرِ خصوصی و شخصیست: مادرم را،احساس فقدان و غیاب او را با دیگران در میان میگذارم. اما آیا به واقع آن احساس غریب غیاب و غیبتِ برای همیشهی او را میتوانم با هیچکس در میان گذاشت؟
اما مادرم هست. مادرم در من هست. مادرم در من ادامه دارد. چیزی شبیه، اما کمی فراتر از آنچه مسکوب میگوید: «اکنون او در اندیشۀ من زندگی میکند.» مادر من فقط در اندیشهی من نیست. او در من است. لحظاتی بوده، بارها و بارها، که از خود پرسیدهام: این منم یا اوست؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home