به بیابان پناه میبرم
از خیابانهای این شهر.
در من بیابانیست
در من که در خیابانها، گاز اشکآور وُ باتون وُ دروغ میگزدم
در من که در این خیابانم
بیابانیست.
خیابانیست
این خیابان
بیابانیست
خالی وُ کور از شیشههای شکسته
مهدود گاز اشکآور
آجر
پارههای سنگ
مرگ.
این خیابان در من ادامه دارد
خیابانی که امروز 13 کشته داشت.
مرگ در خیابان است
من در خیابانم
در من بیابانیست که به آن پناه میبرم از مویههای دوردست
چه مویهای!
چه مویهای!
کیست؟
چرا گریه میکنند؟
در من بیابانیست
در من بیابانیست.
تیر 88
«کف خیابان»
سید دروغ نگو!
بیا کف خیابان ببین دمار از ما درآوردهاند
دمار ما را درآوردهاند کف خیابان
دمار از روزگار ما درآوردهاند.
سید دروغ نگو!
ما آمدیم کف خیابان در سکوت
آنها آمدند عربدهجو وُ دمار ما را از ما وُ روزگارِ ما درآوردند همین جا
همینجا کف خیابان.
سید دروغ نگو!
چیزی نمانده برایمان جز همین کف خیابانهای داغ وُ سکوت وُ یک ذره دماری که از دماغمان وُ روزگارمان درمیآورند
در میآورید
درآوردهاید.
از خیابانهای این شهر.
در من بیابانیست
در من که در خیابانها، گاز اشکآور وُ باتون وُ دروغ میگزدم
در من که در این خیابانم
بیابانیست.
خیابانیست
این خیابان
بیابانیست
خالی وُ کور از شیشههای شکسته
مهدود گاز اشکآور
آجر
پارههای سنگ
مرگ.
این خیابان در من ادامه دارد
خیابانی که امروز 13 کشته داشت.
مرگ در خیابان است
من در خیابانم
در من بیابانیست که به آن پناه میبرم از مویههای دوردست
چه مویهای!
چه مویهای!
کیست؟
چرا گریه میکنند؟
در من بیابانیست
در من بیابانیست.
تیر 88
«کف خیابان»
سید دروغ نگو!
بیا کف خیابان ببین دمار از ما درآوردهاند
دمار ما را درآوردهاند کف خیابان
دمار از روزگار ما درآوردهاند.
سید دروغ نگو!
ما آمدیم کف خیابان در سکوت
آنها آمدند عربدهجو وُ دمار ما را از ما وُ روزگارِ ما درآوردند همین جا
همینجا کف خیابان.
سید دروغ نگو!
چیزی نمانده برایمان جز همین کف خیابانهای داغ وُ سکوت وُ یک ذره دماری که از دماغمان وُ روزگارمان درمیآورند
در میآورید
درآوردهاید.
تیر 88
1 Comments:
ندانسته و ناخواسته توی اینترنت روی کلمه ایی کلیک کردم که برام آشنا بود ولی اصلا یادم نبود که کی هست و چی هست. وارد فضا شدم و اسمی که کنار کلمه کوب نوشته شده بود یهو فهمیدم کجا آمدم پشیمان شده بودم اما دیگه آمده بودم. روزگار خیلی تلخی را با تو گذارندم. اصلا حوصله ندارم حتی توی وبلاگت چرخی بزنم. حالا افسوس میخورم به حال خودم که چرا براثر فشارهای زیادی روحی که داشتم به تو پناه آورده بودم. دیگه هرگز عاشق نشدم من هیچ وقت عاشق تو هم نبودم.تو منو خیلی آزار دادی. هرچی التماست میکردم حالا که زن گرفتی دیگه به من تلفن نکن و به من اس ام اس نده و تمایلی به دیدار با من را نداشته باش. اما باز هم این کار را میکردی. ولی از من جوابی نمیشنیدی. و دیگه خواستم با بد نشان دادن خودم تو و او را برای همیشه فراموش کنم. الانم که دارم می نویسم فقط به یاد قداست اون لحظاتی بود که صادقانه پشت اینترنت می نشستم و به حروف الفبا دلخوش میکردم. و با همین حروف زندگیم پُراز خنده و گریه میشد. گذشت آن زمان. تو هم خودت را نابود کردی هم او را و هم منو. اصلا نه ایمیلی ازت دارم و نه میدونم وبلاگت چی بود الانم که ناخواسته واردش شدم دوباره خودم را گم میکنم. من هم دیگه نه وبلاگی دارم نه اون ایمیل گذشته را. وبلاگ که واقعا اصلا ندارم. و اصلا یادم هم نیست وبلاگی که سالیان پیش داشتم اسمش چی چی بود. اما آردس ایمیلم را عوض کردم تا تو یا کس دیگری نداشه باشند. خداحافظ
Post a Comment
<< Home