زندگی نامه او اینچنین آغاز می شود: «پنج هزار و پانصد و ده سال پیش در سیلک به دنیا امد.» و این چنین پایان می پذیرد: «از او و زادگاهش جز خاک بر جا نماند.»
اگر به پدر و مادرش گفته بودند پنج هزار و پانصد و ده سال دیگر عکس ده سالگی فرزندشان اینجا خواهد بود چه می کردند؟
پدر/مادر: «چه فایده، آن وقت دیگر ما نیستیم.» این را توی روی گوینده می گفت ولی شاید در دل به خود و کودکش می بالید که: جاودانه خواهد بود. «هیچ کس از اهالی سیلک چنین ماندگار نیست.» شاید گوشه چشمش هم نمی بنشیند از غرور.
یا
مادر/پدر:«خدا نکند.» وقت نمی کند به مانایی تخم و ترکه اش فکر کند. فرزند نوزادش ده سالگی خواهد مرد. چه سود پنج هزار و پانصد و ده سال دیگر از ماندگاران اهالی سیلک باشد؟» .... زندگی را نهاده و به رویای پنج هزار و پانصد و ده ساله فرو رفته است. انگار عاقبت تمام اهالی این سرزمین همین است
پنج هزار و پانصد و سی و شش سال دیگر خاکسترا که من ام!من
1 Comments:
زندگی نامه او اینچنین آغاز می شود: «پنج هزار و پانصد و ده سال پیش در سیلک به دنیا امد.»
و این چنین پایان می پذیرد: «از او و زادگاهش جز خاک بر جا نماند.»
اگر به پدر و مادرش گفته بودند پنج هزار و پانصد و ده سال دیگر عکس ده سالگی فرزندشان اینجا خواهد بود چه می کردند؟
پدر/مادر: «چه فایده، آن وقت دیگر ما نیستیم.» این را توی روی گوینده می گفت ولی شاید در دل به خود و کودکش می بالید
که: جاودانه خواهد بود. «هیچ کس از اهالی سیلک چنین ماندگار نیست.» شاید گوشه چشمش هم نمی بنشیند از غرور.
یا
مادر/پدر:«خدا نکند.» وقت نمی کند به
مانایی تخم و ترکه اش فکر کند. فرزند نوزادش ده سالگی خواهد مرد. چه سود پنج هزار و پانصد و ده سال دیگر از ماندگاران اهالی سیلک باشد؟»
....
زندگی را نهاده و به رویای پنج هزار و پانصد و ده ساله فرو رفته است.
انگار عاقبت تمام اهالی این سرزمین همین است
پنج هزار و پانصد و سی و شش سال دیگر خاکسترا که من ام!من
Post a Comment
<< Home