نشستهام لب مادی
چلچلیام چلتر از همیشه در شاخهها میخواند وُ بر بیشهها میوزد
مادی
درگذر است
درگذر است
درگذرم
درگذرم
درگذرم
مادرم منتظر است
پنجاه وُ پنج ساله
برای ابد.
اردیبهشت 89
چلچلیام چلتر از همیشه در شاخهها میخواند وُ بر بیشهها میوزد
مادی
درگذر است
درگذر است
درگذرم
درگذرم
درگذرم
مادرم منتظر است
پنجاه وُ پنج ساله
برای ابد.
اردیبهشت 89
4 Comments:
قشنگ است آقا، خیلی شعر خوبی ست. لب مادی نیاصرم نشسته اید حتماً سه و چهار بعد از ظهری که سکوت از توی آب روان به گوش می رسد.
غمتونو میفهمم به خاطر مادری که حتمن خیلی خوب بوده.
قشنگ بود.
دلتنگی موج می زند در این نوشته کوتاه
برات نوشتم که تاکنون هر چی شعر برا مامانت گفتی و من توفیق خواندنش را داشتم بنظرم خیلی خوب و تأثیر گذار بوده،و حالا این شعرت هم همین طور.
دارم کتاب"تا وقتی کسی هست "بابات را میخوانم و دنبال ردپا و نشانه های مامانت در اون می گردم،تازه دست گرفتم.
Post a Comment
<< Home