سفید
پدرم وقتی سفید میپوشد
سکوت میکنم.
انگشتهایش از نخ سیگارش بلندتر است
پیادهروهای حاشیهی رودخانه را آنقدر پیاده میرود که آتش سیگارش میشود ستارهای.
زایندهرود
(که آبروی رفتهی شهر است)
جایی
آن وسطوسطهای گاوخونی
حلقهی نامزدیاش را در دل دارد که 42سال پیش در ورزنه گم شد و آن وسط وسطهای گاوخونی در آفتابِ هر ظهرِ هر سال برق میزند که
این منام
آهای فلامینکوهای سپید!
این منام
جرقهی خیالی
ستارهای
انعکاس صدای تلنگری
تاکید انگشت اشارهای
که پسر بزرگ را و پسر کوچک را بسیار خطاب کرده است.
خرداد 90
9 Comments:
en behtarin bood
ziba boood ,,
bah bah bad az modatha man ye shere ziba khondam ziba bood
علی عبدالرضایی
http://www.youtube.com/watch?v=wozoJZ8wxRo
ajib fazahaye moshtaraki daran
زیبا بود
خیلی دوست داشتم آرش جانم
behtarin
zende shodim be sher pas az zaman ha
واقعا زیبا بود...
Post a Comment
<< Home