June 07, 2011


این زخم
این چاک
این جر
این جیغ
که می‌گذرد از شهر
از من
این زخم شور
این رود
بود
بود
بود.
جنازه‌ی تفتیده‌ای‌ست
روزها
رود
شب‌ها
سیاه‌چاله‌ی جاری
در امتدادِ شهر وُ شب کش می‌آید
تاریک
تاریک
تاریک.
تمامِ پل‌ها وُ شهر وُ کوه صفه وُ ما را
فرو می‌کشد
خودش را هم فرو در خودش فرومی‌کشد
و در سکوتی تفت وُ تخت
از اصفهان
جز طنین هان...
                    شهریور 88- خرداد 90

1 Comments:

At 12:01 PM, Anonymous مازیار said...

این شعر خیلی خوبیه

 

Post a Comment

<< Home