November 26, 2011








یک روزپیش از ظهر غیر تعطیل رفتم غذاخوری کنارجاده ی اصفهان/نایین، حوالی تودشک، چلو مرغ خوردم و آمدم این جا از فرعی های خاکی حوالی گردنه ملااحمد، یک ساعتی چرتی زدم، ایستاده در بیابان شاشیدم وبرگشتم.

1 Comments:

At 1:43 PM, Anonymous فاطمه said...

در سرنوشت انسان شهرنشین است اینها. حالا گیریم یکی نتواند چنین کند. در سرنوشت ماست فرار از شهر و رها شدن در بیابان، فرار از شهرنشین های آشنا و نشستن در رستورانی که هرکه آنجاست مسافر است. (شهرنشین های بی نشان شده.) در سرنوشت ماست که باز برگردیم به همان شهر، در جوار همان شهرنشین هایی که همه انگار مثل هم اند یا اگر نیستند تلاش می کنند مثل هم بشوند. خوشا رهاشدن، شاشیدن به خاکی که در خود فرومی کشدمان حالا گیریم نه به تمامی.

 

Post a Comment

<< Home