بندِ آغازین و بند دیگری از
سرخ
یا
منظومهی ناتمام آصِفخان
بر کاغذ سپید
خطاط نوشت:
شرشرشرشراب
غروب بود دیگر
صریرش سکوت خانه را پُرکرد
چراغش نفت نداشت
به کوچه رفت با کاغذ سپید وُ مشقِ سُرسُرسُرسُرخ
گزمهها
گزمههای 4WD
ریختند سرش
صریرِ سرسرسرسرش
هنوز در گوش بود
گرفتنِش
بردنِش
کاش نوشتهبود کلاغغغغ
کاش
کلاغی بودم.
کاش
کلاغی بودم
ناصرخسرو در بازارِ بزرگ که بهروزگاری طولانیترین بازارِ سرپوشیدهی جهان بهشمار میرفت
گم شده بود
هارونه به هارونه
آسمان در بازارِ تاریک میچکید وُ
جاری میشود از میدانکهنه تا باغِ نقشجهان تا چارباغِ صدر تا پلِ خواجو تا تختِ فولاد
تا در میدانشاه
آسمان حوضِ عظیمی بشود
حوض وارونه
که ما کلاغها
غلاغها
قارقار وُ قیل وُ قال قالکنان
از آن میگذریم
درگذریم
بگذاریم و بگذریم
بدینوسیله درگذشتِ اهالیِ محترمِ اصفهان، کسبه، بازاریان، علافان، کنّاسان،
نسوانِ محترمه، طلّاب، آیات عظام را از اطلاعِ عمومِ همشهریانِ درگذر میگذراند.
در گذرِ مشیر
در گذرِ هارونُ ولات
درگذر
درگذر
درگذر.
هارونه هارونه
هارونههای بزرگ
هارونههای کوچک
هارونههای دایره
هارونههای مربع
هارونههای هشت ضلعی
هارونههای ستاره
هارونههای خورشید.
از هارونهی تیمچه مَلِکتجّار سوارِ نعلینش میگذرد کلاشهزن از کویِ مَلِک
آسمان به حوضِ تیمچه چکید
چکچکچکِ چکیدنش
زمزمهای بود
زمزمهی ملالِ عصرِ بازارِ تعطیل
وقتی که حوصلهی تیمچه و بازارِ تعطیل سر رفته وُ در پاشوره ریخت
و از سرِ ملال
با انعکاسِ آفتاب وُ سقفِ آجری بازی میکند
آسمان به حوضِ هزار تیمچه میچکد
و اینهمه صدای چکیدن
چکه چکه
در دالانِ بازار بپیچد
ناصرخسرو گمشده بود در سکوتِ بازار
شاید نه
در صدای آنهمه چکیدن
شاید نه
در صدایِ نامِ آنهمه سرا
سرایِ فخر
سرایِ گلشن
سرایِ حاجکریم
سرایِ ساروتقی
سرای مَلِک
سرای سپید
سرای آقاآآآآآآ
سرای سرای سرا
سرای سرا سرا
سرا سرا سرا
سرایِ سراسر
سرایِ سردابههای سرکه
ناصر
خسرو
سرا
سرا
سرا
آسمان چکید
از هارونه
روی دستارِ مسافر که نشسته لب حوض
سر بلند کرد
به هارونهی هزارپر خیره شد
از سرِ گنبد کلاغی پرید
مسافر گم شد.
2 Comments:
دستمریزاد. لذتمان داد این سراهای تودرتو و اندوه دلمان را تازه کرد آن آگهی فوت اهالی و سکنه و باقی که از نظرمان گذراند.
فقط با «مسافر گم شد« آخر کار همراه نشدم که لابد باید بعد ازاین اش را هم خواند
نفس را در دم حبس می کند به باورم شاهکاری می شود
Post a Comment
<< Home