April 02, 2012

صدای سکوت بیابان










«مسافرنامه»‌ی شاهرخ مسکوب (نشر خاوران. پاریس) را در یک نشست و یک‌نفس خواندم در حیاط خانه‌ی روستایی با این منظره در روبه‌روم و از این حیاط سفر کردم تا فرودگاه لندن تا بیابان‌های اقلید شهرضا تا خانه‌ی پدری مسکوب پشت مسجدشاه اصفهان تا...
می‌نویسد در راه اردستان به نایین «خورشید گوشه آسمان کز کرده بود. کوه و کویر خاموش بود.وسط دامنه، روی زمین برهنه، کنار سکوی کوتاهی یک چارچوب خالی ایستاده بود. مثل این که یک تکه از خاک یا باد را قاب گرفته‌اند. سکوت، زلال و شفاف، روی سکو نشسته بود. به چارچوب تکیه داده و چشم به راه دوخته بود. ما که رسیدیم سکوت خودش را شکست و به ما بفرمائی زد. من گفتم نمی‌توانیم بمانیم. ما اهل حرف، ما هیاهوی بسیار برای هیچیم، بلد نیستیم حرمت سکوت را نگه داریم. آهسته گفتم تا شکسته‌تر نشود و رفتیم.»
و جایی دیگر:
«نه نسیمی و نه صدایی به‌جز صدای سکوت. در بیابان اگر خوب گوش بدهی صدای سکوت را می‌شنوی که از وسعت خالی فضا تراوش می‌کند.»

0 Comments:

Post a Comment

<< Home