در باغِ ماهیچهها و پروانهها
«آمدنم
بهر چه بود؟»
مولوی
چشمم!
بچر!
بچر که چرای چریدنت
آنهمه ماهیچهایست
اینهمه ماهیچهی قاچقاچ که قاچ وُ چاکِ رسیدگیشان چه آبدار
است وُ چنان آب میاندازد مرا
اینهمه ماهیچهی این پا آن پا
کشالهای به کشالهای
کشاله به کشاله
این کشاله آن کشاله
بچر!
که چرای چریدنت لاهای کشالههای نوبتیست
این کشاله آن کشاله
ماهیچه به ماهیچه
لاهای چلیده لای ماهیچهها و کشالهها.
چشمم!
بچر!
بچر که چرای چریدنت
چرای بودنِ من است
چرا که چرایت چرای من است
چرای آمدنم
چرای بودنم
چرای رفتنم.
بچر که چرای منی
بچر که چرا در باغِ ماهیچهها وُ کشالهها وُ پروانهها وُ
میوههای آبدارِ قاچقاچ
تنها چاره است
تنها چراست.
بچر!
چشمم!
چرا وُ چارهی من!
بچر!
چرای تو
تنها چارهی من
تنها چرای من است.
اصفهان.
خرداد 91
0 Comments:
Post a Comment
<< Home