«تو فکر یک سقفم» بهقول دوستی.
مشغولم به طراحی خانه خودم
(خودمان). کار خیلی سختیست. شاید سختترین پروژهی یک معمار همین طراحی خانهی
خودش باشد. انگار معمار باید خانهی خودش را به معمار دیگری سفارش بدهد! اما نمیشود.
آن حسی را که دنبالش در این خانه میگردم، خودم باید خلق کنم؛ خودم باید پیدایش
کنم. کار دیگری نیست این کار.
باری! تناسبات خیلی کشیدهی زمین (5 متردر 24 متر) که فقط از یکسو رو به نور دارد، یکجور «سقف» یا «تاق» را به من نشان میدهد. یک «تاق»؛ (این بهخیالِ من، مهمترین مولفه و عنصر معماریِ ایرانی)؛ استعارهای از گنبد کبود؛ «زیر این گنبد کبود»؛ که زیرش خانه (زندگی)ِ ما در سطحهای بالا-و-پایین و پشت-و-جلو جمع آمده است. یک تاق، یک تاق آجری، که از هر جا و سطح و گوشهی خانه پیداست. چالش سازهی این تاق البته چالش گندهایست که ذهنم را حسابی مشغول کرده.
باری! تناسبات خیلی کشیدهی زمین (5 متردر 24 متر) که فقط از یکسو رو به نور دارد، یکجور «سقف» یا «تاق» را به من نشان میدهد. یک «تاق»؛ (این بهخیالِ من، مهمترین مولفه و عنصر معماریِ ایرانی)؛ استعارهای از گنبد کبود؛ «زیر این گنبد کبود»؛ که زیرش خانه (زندگی)ِ ما در سطحهای بالا-و-پایین و پشت-و-جلو جمع آمده است. یک تاق، یک تاق آجری، که از هر جا و سطح و گوشهی خانه پیداست. چالش سازهی این تاق البته چالش گندهایست که ذهنم را حسابی مشغول کرده.
1 Comments:
Nice!...
Post a Comment
<< Home