از کارهای قدیمی در کاغذهای
قدیمی؛ بی هیچ دخل-و-تصرفی
تا چشمهای تو میشود
عصر میشود
شب میشود
و ماهِ تمام، با آب-وُ-تابِ
تمام بر آسمان میشود
مهتاب میشود
ماه تا آب میشود.
تا چشمهای تو میشود
صبح میشود
بیآن که خوابِ کسی آشوب شود.
تا چشمهای تو میشود
با آن نگاهها که مرا میکنند
در بویِ تو خم میشوم
صورتم را در دستهایم میگیرم
تا چشمهایت را بهیاد بیاورم وقتی تو رفتهیی
رفتهیی از نگاهِ من، از پیچ
کوچه گذشتهیی و من ماندهام، ماندهام، درماندهام.
تا چشمهای تو میشود...
تیر 80
0 Comments:
Post a Comment
<< Home