من اگر
بودم «در ستایش دیوانگی» را بهشکل دیگری مینوشتم. دیوانگی را به فرمش هم سرایت
میدادم. به نثر و لحنش هم. یکی از مشکلهام با این کتاب این است که معمولن
دیوانگی را با بلاهت همقدر و مصادف میداند. اراسموس گاه از نوعی سفسطه یا شبهمنطق
استفاده میکند که بامزه است و با جنون همخوان؛ اما بیشتر از منظرِ آدمی معقول
از دیوانگی میگوید. تناقضی هم دارد گاهی که دیوانگی را ارزش میداند و گاه، مثلِ
منطقِ عاقلان، مثلن میگوید اگر چنان کنید از دیوانه هم دیوانهترید؛ انگار که دیوانگی
چیز بدیست یا بیارزش است؛ یعنی همان منطقِ فرزانگی و عقل.
من اگر
بودم گاهی یاوه مینوشتم. گاهی مُهمل میگفتم. تناقضها را پر-و-بال میدادم و بهرخِ
خواننده میکشیدم؛ پُر میگفتم. خواننده را سرِ کار میگذاشتم و...
«در
ستایش دیوانگی» کتاب خیلی خوبیست؛ بهخصوص اگر زمانِ نوشتنِ آن را درنظر داشته
باشیم؛ اما چندان دیوانه نیست.
اراسموس/ در ستایش دیوانگی/ حسن صفاری
0 Comments:
Post a Comment
<< Home