این
یاداشت، تمرینیست برای نوشتنِ جستاری تناقضنما!!
- تمایلاتِ همجنسخواهانهی
من، سهمِ کمتری در طبیعتِ جنسیِ من دارد و بیشتر از آن که طبیعتِ من باشد،
نوعی تمایلِ خودآگاهانه است و بحثش مفصّل.
- اصولن معتقدم
هیچکس زشت نیست و با تعیینِ استانداردهای حتا شخصی برای زیبایی و جذابیتِ
سکسی میانهای ندارم. برای من هر تیپ و نوعِ آدمی، در مواقعِ متفاوت و بسته
به موقع، فینفسه حاوی جذابیتی سکسی و حتا گاه اغواگرانه است.
- میانِ جذبهی
سکسی و آدمیتِ آدمی، خطی تیز یا حتا به تفکیکی نظری قایل نیستم. میلِ سکسی به
دیگران، حتا دیگرانِ ناشناس و رهگذر، بهنظرم نهتنها تقلیلِ آنها به
اندامِ جنسیشان نیست (که همان اندامِ جنسی هم چیزِ کمی نیست)، بلکه برعکس،
وجهِ مهمی از آدمیتِ آدمی را متبلور و برجسته میکند.
اما
شاید بهگونهای تناقضنما و برخلافِ این ادعاها، اصولن میانِ شهوت و حشرم از یک
سو و «معیارها»م (!) برای تیپِ موردِ علاقهام از سوی دیگر، تمایز و تفاوتیست: تن
و توشِ توپُر و برجستگیهای آبدارِ اندامِ زنهای پُراندام (جز سینههای مَشکیِ
خیلی بزرگ که هیچ جذابیتی برایم ندارد)، بر شهوتِ مدام و خفته و نهفتهی من، سخت
دامن میزند؛ درحالی که تیپِ مورد علاقهام، که البته همزمان بسیار برایم سکسیست،
اندامِ لاغر، لاغر، لاغر و استخوانیست؛ چیزی آن شکل که نشود راحت، حداقل با لباس،
مرزِ مشخصی گذاشت میانِ زن بودن و مرد بودنِ او. گویی «سرنمون»ِ آدمی برای من، زنِ
لاغر است، زنِ استخوانی با موی کوتاه، که از نرمهای متعارفِ «زن بودن»، حداقل در
وجه سکسی و فیزیکیاش، کمتر نشان دارد؛ درعوض، توامان هم زن است هم مرد. آدم است.
نوعی «سوپر سکس» (!) است و درعینحال، نوعی جنسیتِ مینیمال. Shemale نیست هرچند این نوع هم برای من جذاب است اما Shemale، آبسترکسیون و درنتیجه شاعرانگیِ «زنِ کمرنگ» یا
جنسیتِ مینیمال را ندارد؛ غلیظ است. «زنِ کمرنگ» یکجور اشباعِ اشارهوار و
انتزاعی و جنسیتِ مینیمال است و همین اشباع، درعینِ آبستره بودن و مینیمال بودن،
میلِ همیشه و سیریناپذیرِ مرا به سکس، بیآنکه قصدِ بزرگنمایی و خودنماییِ سکسی
داشته باشم، تشفّی میدهد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home