January 23, 2014

دلم می‌خواهد، یعنی نیاز دارم که بپردازم به یکی از هنرهای زیبا. هنری که کارفرما و «فایده» و کارکرد نداشته باشد. چیزی مثل نقاشی یا مجسمه‌سازی. شعر البته برایم هم پناه‌گاهی‌ست و هم مفرّی. اما دلم هنرِ عینی‌تر یا جسمانی‌تری می‌خواهد. کاری که بتوانم جسمیت‌اش را حس و لمس کنم. چند سال پیش که به همین «درد» دچار شده بودم، مدتی با پاستلِ روغنی چیزهایی می‌کشیدم. بیش‌تر رنگ‌های غلیظ بود که روی کاغذ «می‌مالیدم». حالا دلم می‌خواهد با جنسیت‌های مختلف چیزهایی بسازم. نمی‌دانم البته چی؟ مهم نفسِ ساختن است.

دلم آن فراغِ بال و آزادی و دل‌خواهیِ هنرهای زیبا را می‌خواهد. دلم آن خلوت و انزوا و برای خود بودنِ هنرهای زیبا را می‌خواهد.

5 Comments:

At 12:03 PM, Anonymous Anonymous said...

بسیار فکر خوبی ست .بسازید

 
At 12:24 PM, Anonymous یلدا said...

یا نجاری حتی :-)

 
At 1:39 PM, Blogger شهرزاد said...

با گِل کار کنید.

 
At 10:37 AM, Anonymous فروغ ریحانی said...

حجم مجسمه

 
At 12:03 PM, Anonymous علی said...

چوب کارهای خوبی با آدم می کند ؛ هرچند خود من هم در همان "چه چیزی اش" خیلی وقتها می مانم

 

Post a Comment

<< Home