بخشی از شعر بلندِ "سرخ یا منظومهی
ناتمام آصفخان"
کلاغی بودم فرازِ دردشت وُ جوباره بال میگشودم
جوباره وُ
دردشت
«در کوشش وُ کشش»
و «خداوندِ هفت سیاره» سیّاره آی
سیّاره
جویِ خونِ کمال «پعَّ! اینهمه
کمال؟» کمالِ خط کمالِ شعر کمالِ نقش
کمالِ رنگ
جویِ خونِ خطاط
مادیِ خون
مادیِ مجنون
جار میزند در کوچههای سیچون
هر لب مادی
طلبهای قلمتراشاش را از خونِ
شاعری
میشوید از شورِ یک شاعر
یک
خطاط
یک
نقاش
یک
معمار
0 Comments:
Post a Comment
<< Home