بندِ اولِ سرخ یا منظومهی ناتمام آصفخان
بر سفیدیِ کاغذ
خطاط نقطه گذاشت
شرشرشرشراب[i]
غروب بود دیگر
سَرسَرسَرسَرا
صریرش سکوت خانه را سَر برد
چراغش نفت نداشت
به کوچه رفت با کاغذ سفید وُ مشقِ
سُرسُرسُرسُرخ
گزمهها
گزمههای 4WD
عسس عسس
ریختند سرش
صریرِ سرسرسرسرش
هنوز در گوش بود
گرفتنِش
بردنِش
کاش نوشته بود کلاغغغغ
کاش
کلاغی بودم.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home