September 13, 2014

در شهرِ سنتیِ ایرانی (یا ایرانی/اسلامی یا شرقی یا خاورمیانه‌ای)، گویا جایی برای تماشای شهر نیست. پشت‌بام‌ها که، علی‌رغمِ پتانسیلِ فوق‌العاده‌شان، مکانِ عمومی و فضای شهری نبوده‌اند هیچ‌گاه؛ مناره‌ها هم که بسیار مناسب‌اند برای تماشای شهر، هیچ‌وقت مکانِ عمومی نبوده و نیستند. مناره‌ها همیشه برای دیده‌ شدن بوده‌اند نه برای دیدن (دیده کردن!)؛ و این برخلافِ برج‌ها/نشانه‌های شهریِ غربی (مثلن برج ایفل) است که کارکردِ دوگانه‌ی دیده‌ کردن (دیدن) و دیده ‌شدن را توامان دارد.
این کارکردِ دوگانه در برج/نشانه‌ی شهریِ غربی‌، به‌نظرم نشان از نوعی خودآگاهیِ در شهر/جامعه‌ی غربی دارد. این که بنایی بدون عملکرد (فایده‌ی مشخص و عینی) بسازیم که کارکرد یا شاید حتا عملکردِ اصلیِ آن، یا چه‌بسا تنها عملکردِ آن، عبارت باشد از تماشای شهر. این کارکردِ تماشا و دیدنِ شهر، به‌خصوص از ارتفاعِ زیاد، بیننده را که همواره محاطِ شهر است، بر شهر محیط می‌کند و به‌واسطه‌ی این اِشراف و احاطه بر شهر، خودآگاهی شهری و بالمال خردِ جمعی را افزون می‌کند. آن‌وقت است که شهرها خیلی زودتر از قلبِ آدمی دگرگون نخواهند شد.

این عملکردِ تماشا، یعنی مکانی برای تماشای شهر را، در شهرِ سنتیِ ایرانی به‌خصوص، نمی‌شناسم. برای همین‌هاست که خیال می‌کنم بازکردنِ مناره‌ها برای بازدیدِ البته کنترل‌شده و محدودِ عموم (فقط به‌دلیلِ ساختارِ معماریِ خاصِ آن‌ها) و تعریفِ پشت‌بام‌های بناهای عمومی به‌عنوانِ فضاهای شهری، کاری بس مدرن و البته مفید (اگر باید در هر کاری دنبالِ "فایده" بود) و بسیار لذت‌بخش است.

1 Comments:

At 8:39 PM, Anonymous Anonymous said...

نکته جالبی است. در شهرهایی مانند اصفهان این نقیصه را وجود کوههای مشرف به شهر تا حدودی پر می کند و اتوبانهای ساخته شده در مجاورت این ارتفاعات و همچنین خیابان‌های دو طبقه هم موقعیتی را برای نظاره شهر در هنگام حرکت فراهم می آورد.اماشاید دلیل مهم چیزی که میگویی روحیه و معماری درونگرای ایرانی است که دیده شدن درون خانه ها یا مشرف بودن به آن را دوست ندارد، بنابراین فضاهایی که می گویی اگر هم بخواهد باشد، در فاصله ای می تواند باشد که کلیت شهر پیدا باشد نه جزییات.
فرهاد

 

Post a Comment

<< Home