در کتابِ "معماری اسلامی" (پاپادوپولو/ ترجمهی حشمت جزنی) تعریف و
تبیینی خواندم از "محراب" که ندیده بودم جایی.
همیشه تصورم این بود که "محراب"، "مهراب" است و از عناصری
از معماری اسلامیست که بیشک نشان و ریشه از فرهنگ و معماریِ ایرانِ پیش از اسلام
دارد و نَسَب به آیینِ مهری و میتراییزم میبَرد و این حرفها.
در کتاب "معماری اسلامی" از این حرفها اما نشانی نیست. در عوض
محراب را، نه حتا نشانهی قبله، که فضای خالی، "شیءِ نامریی" (این تعبیر
در آن کتاب نیامده) و تجسمِ کالبدیِ غیابِ پیغمبرِ اسلام میداند و ریشههای آن را
به فلسفهی هلنی و معماری یونانی میبَرد. و این که باوجودِ ممنوعیتِ چهرهپردازی
و تندیسسازی در اسلام، فضای خالیِ تندیس یا پیکرِ پیامبر، بهترین و کاملترین
نشانِ تقدّسِ اوست. این ایده را میتوان فراتر برد: تقدّسِ فضای خالی و "تهیگی"؛
"شیءِ نامریی" بهمثابهی غایتِ تندیس و پیکره. بهعبارتِ دیگر میتوان
فضای خالیِ محراب را، که بهدقت تعریف شده و با جزییات و تزییناتِ فراوان مزیّن
شده، نه فقط نشان از پیکرِ پیامبر، که نشان از غایتی معنوی و انتزاعی دانست که
همان مفهومِ خدا باشد؛ و این، به اهمیت و حتا تقدّسِ فضای خالی ("تهی
گی") در معماریِ مذهبیِ، بهخصوص و مشخصن معماریِ دورهی اسلامی، نشان و
اشاره دارد.
یادم به تندیسِ بودا در افغانستان میافتد که چون فروریخت، آن فرورفتگیِ، آن
تهیِ عظیم، چیزی شبیه محرابی غولآسا، در کوه بهجا ماند؛ و شد آن غیابِ همیشگیِ
آن مجسمهی مقدس. طالبانِ احمق خیال میکردند با تخریبِ آن تندیس، آن جسم، آن را
برای همیشه از میان میبرند. اما آنچه از آن بهجا ماند، این فضای خالی، این
تهیِ عظیم و پرنشدنی، این شیءِ نامریی، بهسیاقِ محراب، شد تندیسِ نامرییِ بودا،
برای همیشه مقدس و برجا.
1 Comments:
دیدگاه جالبیه
Post a Comment
<< Home