دزدگیرها برای که بهصدا درمیآیند؟
دوستی در صفحهی فیسبوکش نوشته بود:
«یعنی قدم زدنِ بی استرس تو خیابون چه حسی می تونه داشته باشه...؟!»
این فقط سوالِ زنها نیست؛ هرچند قطعن آنها خیلی کمتر از بهخصوص ما مردهای جوان
و میانسال، قدم زدنِ «بیاسترس» در شهرهای ایران را تجربه کردهاند. اما من هم که
مردِ 3-42 سالهایام و بهلحاظِ جسمی سالم و سرحال، از جوِّ عمومیِ شهرم بهشدت
آزرده و فراریام. سهمِ اصلیِ این آزردگی، بیهیچ ژستِ فمینیستی، به آسوده نبودنِ زنها مربوط است؛ پیاده و
سواره؛ هرکجای این شهر؛ بالا و پایین ندارد. این آسوده نبودن فقط به مشتی نمودهای
عینی و رایج بسنده نیست؛ نمودهایی مثلِ متلک و حتا دستدرازی و بازنمودهای عجیبی
که چندیست رایج شده که عبارت باشد از نمایشِ آلتِ مردهای موتورسوار به زنها در
خیابان. بدتر، یکجور حسِ غریبِ لعنتی انگار در اتمسفرِ اجتماعیِ شهرهای ایران
پراکنده است؛ (و انگار هرچه شهر بزرگتر بیشتر) خیلی بدتر و مهلکتر از دودِ
اتوبوسهای شرکتِ واحد در مرکزیترین و شلوغترین خیابانهای شهر یا آلودگیِ هوا.
بهقولِ دوستِ دیگری: «جمعیت خیلی بیشتر از بوی عرق، بوی حماقت میدهد.» بوی عرق،
متلک، تعرّض و آلتی که موتورسوار (که همیشه مرد است) در خیابان از شلوارش بیرون میاندازد،
ابژههای عینیاند؛ چیزی از جنسِ آلودگیِ هوا و دودِ اگزوز. آنچه بدتر است، ابژههای
غیرِ عینی(؟) یا ناملموس است. بوی عرق را میشود برطرف کرد؛ خیلی خیلی سادهتر از
بوی حماقت، بوی وقاحت و بوی بیحرمتیِ هر حریمی.
رانندهای (زن یا مرد) که روی خطِ عابرِ پیاده میایستد،
رانندهای (زن یا مرد) که عابرِ پیاده را نمیبیند، رانندهای (زن یا مرد) که بههرترتیب
و میانبُری راهِ خودش را در تقاطعها میجوید، فقط رانندهی متخلف از «قوانینِ
راهنمایی و رانندگی» نیست. بدتر، او از آدابِ مدنی تخلف میکند. آن که از چراغِ
قرمز میگذرد، در انتخابات هم تقلّب میکند.
درآوردنِ آلت در خیابان و نشاندادنش به زنهای
رهگذر، بهخودیِ خود بهنظرم بیش از آن که عمل یا امری غیراخلاقی باشد، نوعی
بیماریست که البته دلایلِ خود را دارد. از آنجا که آدمِ چندان «بااخلاقی» نیستم،
آن بسیار مردهای موتورسوار را، بهصِرفِ نشان دادنِ آلتشان، سرزنش نمیکنم. این
داستان وقتی خیلی غمانگیز است که فکر میکنم این ابرازِ وجودِ عمومی، در غیابِ
آزادی و در ممنوعیتِ ابراز وجودهای عمومیِ مدنی اتفاق میافتد. بهنظرم از سرکوبِ
تظاهراتِ آرامِ سیاسی در خیابان تا درآوردنِ آلت در خیابان، فاصلهی زیادی نیست.
البته تفاوت ماهویست: آن که با موتور پرسه میزند در شهر تا آلتش را نشانِ زنها
بدهد، بهاحتمالِ قریب بهیقین در تظاهراتِ سیاسی شرکت نمیکند و اصلن از آن بیخبر
است؛ اما هردو نادیده گرفته و سرکوب شدهاند(ایم).
مدتیست کمتر به خیابان میروم. تا میشود در
خانه میمانم. پیاده یا سواره، به شهری که گاهی رمقم را درست-و-حسابی میکشد،
رغبتی ندارم. (هرچند «شهر» مهمترین موضوعِ من است سالهاست.) شهر که فقط کالبد و
فضای شهری و نیست. صدای این همه دزدگیر، فقط هشدارِ دزدی نیست. اصلن گویا صدای هیچ
دزدگیری در شهرهای ما، دیگر نشانِ دزدی نیست.
باید به روستا «مهاجرت» کنم.
اصفهان. مهر 1393
0 Comments:
Post a Comment
<< Home