October 23, 2014

موضوعِ اسیدپاشی، حتا اگر در ابعادِ آن اغراق شده باشد، جوِ عمومی یا به‌قولِ بعضی‌ها «سپهرِ عمومی»ِ اصفهان را، به‌شکلی محسوس، آسیب رسانده است.
سپهرِ عمومیِ اصفهان اگر-و-اما فراوان داشت. چیز پر-و-پیمان و جان‌دار و پررمقی نبود هیچ‌وقت. (درباره‌ی این موضوع جایی به‌تفصیل نوشته‌ام قبلن.) اما اگر در حدِ "شاپینگ‌"های شبانه و پرسه‌زنی‌های سواره (!) و پیک‌نیک‌های خانوادگیِ شبانه در پارک‌ها هم همیشه بود، بود به‌هرحال. حالا، این شب‌‌ها، به‌خصوص امشب، از این‌ها هم خبرِ چندانی نیست. شب‌ها سوت-و-کورند.
امشب مدتی در میدانِ جلفا نشستم. میدانِ جلفا این چند سال به‌نظرم گونه‌ای فضای شهریِ واقعی، هرچند نه‌چندان پررمق، به‌حساب می‌آمد. پیر و جوان و زن و مرد گردِ هم می‌آمدند و هرکس به‌کار و حالِ خود مشغول. کافه‌ها این فضا و اتمسفر یا "سپهر"ِ عمومی را قوام می‌دادند. جایی بود برای ابراز و اظهارِ عمومیِ خود (هرچند نه‌چندان با قوام و پررمق). امشب اما این‌طور نبود. میدان مملو از جمعیت بود اما به‌شکلی محسوس با همیشه متفاوت بود: جز دو دختر خانمِ جوان، باقی (البته جز ابوی و من که "ناظر" بودیم) همه پسرهایی بودند حداکثر 20 ساله که اکثرن به‌شکلی بسیار متظاهرانه به سیگار کشیدن و چس‌دود کردن اصرار داشتند. صداهایی که می‌شنیدم، بدلهجه بودند بیش‌تر. دو پسر، که حتمن 22 سال‌شان نبود، بالای سرِ ما، میانِ یک عالمه همان سن-و-سالِ مشتاق و حریص، گویا سرِ دختری بگو مگو می‌کردند که نبود آن‌جا. یکی از آن دو مدام قسَم می‌خورد به "این ماه"، به "این لباسِ سیاهی که تنمه"، به "ابوالفضل".
فضای شهریِ واقعی، فضای هر نوع ابرازِ وجودِ عمومی‌ست. اما امشب میدانِ جلفا، میدانِ همیشه نبود.

"اسیدپاشی"، فقط پاشیدنِ اسید به صورتِ چند آدم نیست. "اسیدپاشی" یک گفتمان است. "اسیدپاشی"، تجاوز است به "حیطه‌ی عمومی"؛ به شهر.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home