شهرها، کم یا زیاد، دو «تصور» (Image) متفاوت دارند: تصورِ گردشگرانه و تصورِ غیرگردشگرانه یا
ناگردشگرانه.
تصورِ گردشگرانه، تصوری بیشتر سطحی
و غیربومی و (به آن اصطلاحِ مزخرف و عوامانه) «جهانی» از شهر است که بهشدت
بازنمایانه است و همواره در بوق-و-کرنا میدمد و دل از آدمیان میبرد.
تصورِ ناگردشگرانه، بهنظرِ من تصورِ
واقعیترِ شهر است که به روزمرگی، آشوب، زندگیِ بومی، بینظمی، ویرانی و به همه آن
چیزی «آلوده» است که «هویتِ واقعی»ِ یک شهر را میسازد.
ساز-و-کارِ نظامِ گردشگری یا
گردشگرانه، از آنرو که بهشدت مصرفیست، تمایلِ غریبی دارد به تفکیکِ این دو تصور
از شهر. این نظام، همواره سیمای ناگردشگرانه را بهنفعِ تصورِ گردشگرانه، پنهان،
یا تاحدی که بتواند آن را سرکوب یا بیاعتبار میکند. رویکردِ گردشگرانه به شهر،
با میلِ «مردم» به لذت از تصوراتِ کارتپستالی و «پاستورال» از شهر، و تمایلِ
اکثریتِ مردم به پرهیز از «شهر بهمثابهی امری روزمره»، ارتباطی متقابل دارد که
در چرخهای نامیمون، این آن را و آن این را دامن میزند و تقویت میکند.
هربار کیش که میروم، آن تصورِ
گردشگرانه و پاستورال، همواره بر من غالب است. با این که هردو باری که به کیش رفتهام
برای کار بوده است، بهنظرم انگار همه چیز و همه کس در این شهر/جزیره، به تفریح و
تفرّج مشغولاند و این که در کیش هم بسیاری کار میکنند یا زندگیای روزمره و بومی
دارند، بهنظرم دور از ذهن میآید! گویا نظامِ گردشگرانه، بهخصوص درموردِ کیش،
در غالب/قالب کردنِ آن تصورِ گردشگرانه و کارت پستالی از این شهر/جزیره، حداقل
برای من، خیلی موفق بوده است! این البته در موردِ شخصِ من، به جزیره بودن و گرم
بودنِ این شهر و حضورِ غالبِ افقِ دریا در بیشترِ منظرهای شهریِ آن، بسیار وابسته
است. جالب این که بهنظرم نبودِ بافت و بناهای «تاریخی»ِ دندانگیر در این جزیره
(یعنی از اصلیترین مولفههای تصورِ گردشگرانهی شهر)، بهگونهای پارادوکسیکال،
در شکلگیریِ تصورِ کارتپستالی و گردشگرانه از این شهر/جزیره، برای من خیلی موثر
بوده است.
«مسافر» در مواجهه با یک شهرِ جدید،
بهجای اکتفا و اقتدا به «بستههای گردشگری» که نظامِ گردشگری، با زرق-و-برقِ
تمام ارائه میکند، میتواند یا حتا باید آن تصورِ ناگردشگرانه از شهر را جست-و-جو
کند. پرسهزنیهای بیبرنامه در فضاهای عمومی، پرهیز از بناهای «تاریخی»ِ رسمی، بهخصوص
بهصورتِ منفک از بافتِ شهری، و رفتن به حیطههای ناگردشگرانهی شهری، ازجمله
بافتهای جدید، زونها اداری، مترو و... و کارهایی که احتمالن هیچوقت در بستههای
گردشگری نمیگنجد، چون اقامتهای طولانی در یک شهر بهجای از این شهر به آن شهر رفتن،
ازجمله شیوههای پسزدن یا زدودنِ آن تصورِ گردشگرانه، و نفوذ به تصورِ ناگردشگرانهی
شهر است. و البته ناگفته نماند که اینها، جز شیوههای شخصیِ هر «مسافر» برای
«دیدن»ِ یک شهر است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home