نایین از شهرهای محبوبِ من است. گاهی شبها میرویم نایین. با مریم؛
گاهی هم با بابا. تا میرسیم، اول به «مهمانسرای جهانگردی« (اثرِ زیبای فرهاد
خسروی) میرویم که هنوز خیالانگیز و دلپذیر است. (از ایراداتِ تصرفات و طراحیهای
سالهای اخیر که بگذریم.) اتاق که میگیریم، میآییم در پیادهروی خیابانِ اصلیاش،
پایین تا بالا، قدم میزنیم. این خیابان برای بابا درست-و-حسابی یادآورِ چهارباغِ
دهه 40 است. هربار که میرویم، به تعدادِ مغازهها و بوتیکهای بهاصطلاح لوکس
اضافه شده؛ با اینهمه این خیابان هنوز از آن زرق-و-برقِ لوکسگرایی و تجملدوستیِ
نااصلی که خیابانهای ما را دارد میخورد، فاصله دارد. هنوز نسبت و نشانی دارد از
آن نوع کسب-و-کارِ کم-و-بیش آدمواری که پیش از آن که قرار باشد نیاز بزاید، با
نیازهای واقعیِ آدم کار دارد (از نشانههای این سوداگریِ کم-و-بیش متناسب میتوان
به کمیابیِ بنگاههای املاک در این خیابان و درعوض، آگهیهای شخصیِ A4 فروشِ خانه روی تابلوهای اعلانات اشاره کرد)؛
درعینحال که برای تماشا و پرسه هم مهیاست؛ چنان که ما هربار که به نایین میرویم
و در این خیابان قدم میزنیم، چنین میکنیم و حداکثر نانی یا چیزی میخریم برای
شامِ شبی که در اتاقِ دوبلکسِ مهمانسرا یا در حیاطِ جلوی اتاقها و روی تختهای
چوبی صرف میشود. این خیابان، «خیابان» است؛ همان نوع خیابانی که در دهههای 30 و
40 البته بهمصافِ بازارِ مسقّفِ سنتی رفت گویا در همهی شهرهای ما.
نایین از شهرهای محبوبِ من است. هنوز بیابانهای زیبای اطرافِ شهر، در دسترس است و حسِ این بیابانها، هرجای شهر که باشم، با من است. وقتی در حاشیههای شمالِ غربیِ شهر قدم میزنیم، خطِ آسمانِ شهر را، اصل مانده، میبینیم که هنوز هیچ بنایی بهمصافِ منارِ مسجد جامع، گنبدِ آجریِ مقبرهی کنارِ مسجد جامع و ویرانهی «نارین قلعه» نرفته است. (اصراری ندارم به حفظِ خطِ آسمانِ شهر در انحصارِ این ساختمانهای تاریخی؛ اما امیدوارم اگر ساختمانِ معاصری روزی بهمصافِ این ساختمانها میرود، واقعن حرفی برای گفتن داشته باشد.) در پهنهی آن آبیِ زلالِ آسمانِ کویری، شهرِ آجری هنوز پیداست.
نایین از شهرهای محبوبِ من است. هنوز بیابانهای زیبای اطرافِ شهر، در دسترس است و حسِ این بیابانها، هرجای شهر که باشم، با من است. وقتی در حاشیههای شمالِ غربیِ شهر قدم میزنیم، خطِ آسمانِ شهر را، اصل مانده، میبینیم که هنوز هیچ بنایی بهمصافِ منارِ مسجد جامع، گنبدِ آجریِ مقبرهی کنارِ مسجد جامع و ویرانهی «نارین قلعه» نرفته است. (اصراری ندارم به حفظِ خطِ آسمانِ شهر در انحصارِ این ساختمانهای تاریخی؛ اما امیدوارم اگر ساختمانِ معاصری روزی بهمصافِ این ساختمانها میرود، واقعن حرفی برای گفتن داشته باشد.) در پهنهی آن آبیِ زلالِ آسمانِ کویری، شهرِ آجری هنوز پیداست.
عکسها: زمستان 94
3 Comments:
آرش خان. زیبا و دلنشین بود و البته حرفهایی است که اگرچه به نظرم بسیار مهم است ولی این روزها از کسی شنیده نمی شود و اگر هم گفته شود،مکتوب نمی شود.
فرهاد
ازاين بهتر چيزي نيست بسيارزيبا
:)
Post a Comment
<< Home