December 19, 2016

ریخت‌وپاش‌ها، شکلِ نارسمی و اصیل و واقعی و طبیعیِ بودنِ ما در فضا/مکان است. ریخت‌وپاش‌ها برای من حاویِ نوعی بی‌خیالی و آسان‌گیریِ پوچ‌گرایانه است؛ نوعی بی‌خیالی که از داناییِ ما (گو دانایی‌ای اغلب ناخودآگاه شاید) به ناجاودانگی‌مان برمی‌آید.
ریخت‌وپاش‌ها انواع دارد:
نوعی از ریخت‌وپاش‌ها، گوشه‌گوشه‌افتادگیِ اشیای روزمره است؛ گوشه‌گوشه‌افتادگی‌ای ناشی از روالِ عادی و جاریِ زندگی. این نوع ریخت‌وپاش‌ها را خیلی دوست دارم.
نوعِ دیگر، از پلشتی و بی‌مبالاتی‌ست. مثلن لیوانِ نیمه‌خالیِ چایی یا از می‌گساریِ حتا چند شب پیش، گوشه‌ای از میزی وانهاده است. این از آن نوع ریخت‌وپاش‌های نوعِ اول است. یا گوشه‌ی دیگرِ میز چند کتابی روی هم تل‌انبارند؛ یا عروسک‌های گربه‌ها که گوشه‌گوشه‌هایی افتاده است (وای از این که چه شاعرانه است!) اما وقتی آن لیوان، کج افتاده باشد و محتویاتش هم ریخته باشد روی میز، یا نمکدانی که کج افتاده و نمک‌هاش ریخته، می‌شود از آن ریخت‌وپاش‌های نوعِ دوم که خوش ندارم.

هردو نوعِ این ریخت‌وپاش‌ها به‌نظرم از حدودی بدیهی‌ بودن/شدنِ اشیا و عادتِ ما به اشیای عادی برمی‌آید؛ اما نوعِ دوم انگار خیلی بیش‌تر، از این عادت و بی‌التفاتی و بی‌مهریِ ما به اشیای روزمره حکایت دارد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home