این بخش نخست مقاله ای ست که درباره ی رولان بارت نوشته ی رولان بارت نوشته ام و متن کامل مقاله را برای جهان کتاب فرستاده ام. در آن مقاله، بعد از این بخش نخست، قطعاتی از قطعات کتاب بارت را با ترتیبی که خود درنظر داشته ام آورده ام و در پایان هم چیزهایی درباره ی ترجمه ی کتاب
قتل مولف
رولان بارت/ رولان بارت نوشته ی رولان بارت/ پیام یزدانجو/ نشر مرکز/ چاپ اول. 1383
تنها همین بس که تاویل خود را به روند تصویرها بسپارم
درحضور قطعات این دنیا، من فقط حق ترجیح دادن را دارم
قصه را طوری دیگر از سر بگیر
رولان بارت
رولان بارت، هرچیزی را به استعاره تبدیل می کند. هر چیزی را به سطح استعاره می رساند. آیا این رفتاری در جهت مخالف درجه ی صفر نوشتار است؟ نمی دانم. شاید. هرچند خود چنین نمی پندارد. اما در رولان بارت نوشته ی رولان بارت، او به چیزها، و گاه به روزمره ترین و پیش پا افتاده ترین چیزها، نگاه می کند و آن ها را بازمی خواند. بازخوانی او، از ره گذر معنابخشی و تاویل آن چیز صورت می گیرد که معمولا جنبه ای استعاری دارد. روایتی ست مستعار از همه آن چه که بارها دیده ایم و می بینیم اما شاید همواره بدون آن وجوه مستعار: پول، راحتی، حذف ها در نوشتن، استخوان دنده یی از تن خود او بازمانده از یک عمل جراحی، برنامه ی روزانه، غلط های تایپی، چپ دستی، تصحیح ها، صبح زود، میگرن، بوها، الفبا، انتخاب لباس، طعم شراب
و نیز روایتی ست مستعار از «خود» راوی
هر چیز یک قطعه است. جزیی از اجزای بی شمار، قطعه ای از "قطعات این دنیا"، که در یک "ترکیب بندی" هم نمی گنجد زیرا او هیچ اصراری به ترکیب این قطعات ندارد
این کتاب یک اتوبیوگرافی ست: هنگامی که مولف خود را می نویسد: در اتوبیوگرافی، خودِ مولف (سوژه) به موضوع نوشتن (ابژه) تبدیل می شود
بارت هم در این کتاب، خود را می نویسد، اما از طریق "تلاشی" و واسازی خود به عنوان سوژه/ابژه. سوژه ای که متلاشی و به قطعات متعدد تقسیم می شود و هر قطعه ابژه ای ست، موضوعی ست برای نوشتن جنبه ای از خود. بارت، در مقام مولف این اتوبیوگرافی، قطعات خود را چه بسا بی نظام و ساختاری معین و مستحکم، در کنار هم ردیف می کند تا تاویل پذیری خود را از طریق این نظام شناور، بیش تر و بیش تر کند. "تنها همین بس که تاویل خود را به روند تصویرها بسپارم". از آن پس هرکس می تواند با جابه جایی این قطعات (براساس ایده یا انگاره ای خاص) بازخوانی و تاویل تازه ای از این کتاب، از این نوع اتوبیوگرافی و از شخصی به نام رولن بارت ارائه کند
بارت در این اتوبیوگرافی، در موارد بسیار کمی "من" است. او با سه ضمیر خود را می نویسد: بیش از همه و در اغلب موارد با "او". در مواردی با "من" و در چند مورد با "تو". او به خود نگاه می کند؛ خود را به عنوان سوژه (=فاعل= شناسا) متلاشی می کند و به قطعات بی شمار تقسیم می کند: عکس ها (هر عکس یک "قطعه" یا گزین گویه، یک تاویل می شود وقتی نوشته ای کوتاه، حتا یک کلمه در کنار آن می آید)، قطعات یا گزین گویه ها، دست نوشته ها، خط خطی ها، کاریکاتور، نقاشی، نمودارها و... و به این ترتیب، "من"، "او" می شود و گاه "تو"
بارت، با نوشتن خود درباره ی خود، آن هم از طریق متلاشی کردن، خود را به عنوان مولف می کُشد، به قتل می رساند و آن که مرده است، "او"ست، نه "من". بارت با کشتن خود درمقام مولف، درباره ی زندگی خود می نویسد؛ خود را می کُشد وقتی از زندگی خود می نویسد و این شاید بزرگ ترین پارادوکس یا "ناهمسازه" ای ست که او در پی آن است.
قطعات او را می توان در ترکیب های متفاوتی دوباره ترکیب کرد. من در این جا مایلم، به جای پرحرفی بیش تر، برخی از این قطعات را، یا گاه بخشی از یک قطعه را انتخاب کنم آن چنان که تصویری کم و بیش قابل دریافت از ایده ی این متن به دست دهد. ترتیب این قطعات در این مقاله، از ترتیب کتاب تبعیت نمی کند و براساس تصویری ست که من از ابتدای این نوشته خواسته ام از متن بارت و ایده ی او ترسیم کنم
قتل مولف
رولان بارت/ رولان بارت نوشته ی رولان بارت/ پیام یزدانجو/ نشر مرکز/ چاپ اول. 1383
تنها همین بس که تاویل خود را به روند تصویرها بسپارم
درحضور قطعات این دنیا، من فقط حق ترجیح دادن را دارم
قصه را طوری دیگر از سر بگیر
رولان بارت
رولان بارت، هرچیزی را به استعاره تبدیل می کند. هر چیزی را به سطح استعاره می رساند. آیا این رفتاری در جهت مخالف درجه ی صفر نوشتار است؟ نمی دانم. شاید. هرچند خود چنین نمی پندارد. اما در رولان بارت نوشته ی رولان بارت، او به چیزها، و گاه به روزمره ترین و پیش پا افتاده ترین چیزها، نگاه می کند و آن ها را بازمی خواند. بازخوانی او، از ره گذر معنابخشی و تاویل آن چیز صورت می گیرد که معمولا جنبه ای استعاری دارد. روایتی ست مستعار از همه آن چه که بارها دیده ایم و می بینیم اما شاید همواره بدون آن وجوه مستعار: پول، راحتی، حذف ها در نوشتن، استخوان دنده یی از تن خود او بازمانده از یک عمل جراحی، برنامه ی روزانه، غلط های تایپی، چپ دستی، تصحیح ها، صبح زود، میگرن، بوها، الفبا، انتخاب لباس، طعم شراب
و نیز روایتی ست مستعار از «خود» راوی
هر چیز یک قطعه است. جزیی از اجزای بی شمار، قطعه ای از "قطعات این دنیا"، که در یک "ترکیب بندی" هم نمی گنجد زیرا او هیچ اصراری به ترکیب این قطعات ندارد
این کتاب یک اتوبیوگرافی ست: هنگامی که مولف خود را می نویسد: در اتوبیوگرافی، خودِ مولف (سوژه) به موضوع نوشتن (ابژه) تبدیل می شود
بارت هم در این کتاب، خود را می نویسد، اما از طریق "تلاشی" و واسازی خود به عنوان سوژه/ابژه. سوژه ای که متلاشی و به قطعات متعدد تقسیم می شود و هر قطعه ابژه ای ست، موضوعی ست برای نوشتن جنبه ای از خود. بارت، در مقام مولف این اتوبیوگرافی، قطعات خود را چه بسا بی نظام و ساختاری معین و مستحکم، در کنار هم ردیف می کند تا تاویل پذیری خود را از طریق این نظام شناور، بیش تر و بیش تر کند. "تنها همین بس که تاویل خود را به روند تصویرها بسپارم". از آن پس هرکس می تواند با جابه جایی این قطعات (براساس ایده یا انگاره ای خاص) بازخوانی و تاویل تازه ای از این کتاب، از این نوع اتوبیوگرافی و از شخصی به نام رولن بارت ارائه کند
بارت در این اتوبیوگرافی، در موارد بسیار کمی "من" است. او با سه ضمیر خود را می نویسد: بیش از همه و در اغلب موارد با "او". در مواردی با "من" و در چند مورد با "تو". او به خود نگاه می کند؛ خود را به عنوان سوژه (=فاعل= شناسا) متلاشی می کند و به قطعات بی شمار تقسیم می کند: عکس ها (هر عکس یک "قطعه" یا گزین گویه، یک تاویل می شود وقتی نوشته ای کوتاه، حتا یک کلمه در کنار آن می آید)، قطعات یا گزین گویه ها، دست نوشته ها، خط خطی ها، کاریکاتور، نقاشی، نمودارها و... و به این ترتیب، "من"، "او" می شود و گاه "تو"
بارت، با نوشتن خود درباره ی خود، آن هم از طریق متلاشی کردن، خود را به عنوان مولف می کُشد، به قتل می رساند و آن که مرده است، "او"ست، نه "من". بارت با کشتن خود درمقام مولف، درباره ی زندگی خود می نویسد؛ خود را می کُشد وقتی از زندگی خود می نویسد و این شاید بزرگ ترین پارادوکس یا "ناهمسازه" ای ست که او در پی آن است.
قطعات او را می توان در ترکیب های متفاوتی دوباره ترکیب کرد. من در این جا مایلم، به جای پرحرفی بیش تر، برخی از این قطعات را، یا گاه بخشی از یک قطعه را انتخاب کنم آن چنان که تصویری کم و بیش قابل دریافت از ایده ی این متن به دست دهد. ترتیب این قطعات در این مقاله، از ترتیب کتاب تبعیت نمی کند و براساس تصویری ست که من از ابتدای این نوشته خواسته ام از متن بارت و ایده ی او ترسیم کنم
1 Comments:
مدتی در فکر این بودم که آیا زندگی واقعی خودمان هم به نحوی تاویل ما از خودمان نیست؟ تکه هایی از کودکی، از خوابها و رویاها، از تصاویری که دیده ایم و به یادمان مانده، از نگاه آدمها و رهگذران، همه و همه جمع می شوند و ما از خودمان تاویلی داریم که هر روز تغییر می کند.
حتی با کم و زیاد شدن هورمونهای درونی مان اصل و اساس تاویل روز پیش به هم می خورد و یکی دیگر جای آن را می گیرد.جای تاسف است یا خرسندی؟ هنوز به نتیجه ای نرسیده ام.
Post a Comment
<< Home