كوب
May 22, 2007
May 20, 2007
اين مقدمهي تازهايست كه براي مجموعهي خاطرات شهر نوشتهام و البته همچنان دستورزيست
فقط آدمها نيستند كه در شهرها زندگي ميكنند، شهرها هم در آدمها زندگي ميكنند. نقل بهمعني از فيلم
. شهرها در مردمي بزرگ ميشوند كه در شهرها متولد ميشوند، ميبالند، پير ميشوند و ميميرند. بهاين اعتبار، شهر را ميتوان از ماهيت آبژكتيو و بيروني آن كه فارغ از ذهن و درك انسان وجود دارد، تا فراسوهاي ماهيتي سوبژكتيو، تا فراسوهاي يك مفهوم (شهر بهمثابهي يك مفهوم) گسترده كرد؛ پديدهاي (مفهومي) كه در ذهن آدمياني كه در آن ميزيند، ميزيد. پس يك شهر، بهتعداد تك تك آدمياني كه از شهري تصور و خاطرهاي دارند وجود دارد: شهر ما، شهر هريك از ما. اگر روزي همه بميرند، شهر هم (بهعنوان يك مفهوم) ميميرد حتا اگر كالبد پهناور آن (او) سطح زيادي از خاك را همچنان تا ساليان سال اشغال كرده باشد. شهر ميميرد اگر خاطرات آن بميرد. شهر ميميرد اگر كسي به آن فكر نكند، اگر كسي آن را بهياد نياورد، تخيل نكند، تصور نكند ... شهر، ظرف زندگي، ظرف خاطرهي ماست و نوشتن و گردآوري «خاطرات شهر» (چه با نوشته، چه با تصاوير و عكسها، چه با صداها و يا هر رسانهي ديگري) ميتواند در شناخت لايه و سويهاي پنهان و پراهميت از سازوكار و سيرتحولات شهر بسيار موثر باشد. خاطرات يك شهر ميتواند يكي از مهمترين اسناد و منابع مطالعات يك شهر باشد.
مجموعهي حاضر كوششيست براي تدوين خاطرات شهر (نمونههايي از اينگونه خاطرات، البته دربارهي شهر تهران، پيش از اين در مجلهي «ساختمان و معماري» منتشر شده است.)؛ خاطرات آنها (و شما) كه در اصفهان سالهاي پيش زيستهاند (زيستهايد). خاطرات آنها كه مثلا چهارباغ عباسي دهههاي 40 و 50، يا پيش از آن را بهياد ميآورند. همهي آنها، آن شهر (يا بهعبارت دقيقتر: آن شهرها) را بهياد ميآورند و چون بهياد ميآورند، آن شهرها حاضر ميشوند.
مجموعهي حاضر كوششيست براي تدوين خاطرات شهر (نمونههايي از اينگونه خاطرات، البته دربارهي شهر تهران، پيش از اين در مجلهي «ساختمان و معماري» منتشر شده است.)؛ خاطرات آنها (و شما) كه در اصفهان سالهاي پيش زيستهاند (زيستهايد). خاطرات آنها كه مثلا چهارباغ عباسي دهههاي 40 و 50، يا پيش از آن را بهياد ميآورند. همهي آنها، آن شهر (يا بهعبارت دقيقتر: آن شهرها) را بهياد ميآورند و چون بهياد ميآورند، آن شهرها حاضر ميشوند.
May 18, 2007
May 10, 2007
گزارشي از روند اجباري شدن حجاب را در اين مقاله بخوانيد. اين مقاله (از حميد پيماني) نخستين بار چند سال پيش در مجلهي دانشجويي طلوع (دانشگاه اصفهان) منتشر شده است
آنوقت ميگويند عصباني نشو، فحش نده. منطقي باش. آرام باش. ميشود؟
May 08, 2007
May 07, 2007
زبانگردي هاي هفت پيكر را بخوانيد
May 06, 2007
آدمها در شهرها زندگي ميكنند
شهرها در آدمها زندگي ميكنند
شهرها در آدمهايي زندگي ميكنند كه در شهرها زندگي ميكنند
شهرها آدمياني را درخود دارند كه شهرها را در خود دارند
آدمها در شهرها بزرگ ميشوند
شهرها در آدمها بزرگ ميشوند
آدمها در شهرها ميزيند و پير ميشوند و ميميرند اما شهرها تا در آدمها، در ذهن و خيال و خاطرات آدمها، زندگي كنند، تا آدمها شهرها را بهياد بياورند و به آنها فكر كنند، شهرها زنده ميمانند و بزرگ ميشوند و بزرگ ميشوند
جملهي پاياني فيلم عاشقانههاي پل (فيلمي مستند دربارهي پل خواجو از مهدي رحملني): مردم با پل بزرگ ميشن، پل هم با مردم بزرگ ميشه
شهرها در آدمها زندگي ميكنند
شهرها در آدمهايي زندگي ميكنند كه در شهرها زندگي ميكنند
شهرها آدمياني را درخود دارند كه شهرها را در خود دارند
آدمها در شهرها بزرگ ميشوند
شهرها در آدمها بزرگ ميشوند
آدمها در شهرها ميزيند و پير ميشوند و ميميرند اما شهرها تا در آدمها، در ذهن و خيال و خاطرات آدمها، زندگي كنند، تا آدمها شهرها را بهياد بياورند و به آنها فكر كنند، شهرها زنده ميمانند و بزرگ ميشوند و بزرگ ميشوند
جملهي پاياني فيلم عاشقانههاي پل (فيلمي مستند دربارهي پل خواجو از مهدي رحملني): مردم با پل بزرگ ميشن، پل هم با مردم بزرگ ميشه