April 29, 2006



چه كسي مي داند بناي سمت چپ تصوير كدام بناست؟ عكاس وسط بستر نيمه خشك زاينده رود ايستاده، رو به پل جويي و پشت به پل خواجو(رو به غرب). پل سي سه پل پشت پل جويي پيدا و ناپيداست

اين عكس را آقاي اسدالله رباني از آرشيو اختصاصي پدربزرگش جناب آقاي سيد حسين خاتون آبادي به من و طرح جمع آوري عكس ها و اسناد اصفهان (موسسه ي رويش) لطف كرده است. تاريخ عكس اوايل پهلوي اول است گويا

حق چاپ و هرگونه انتشار كاغذي يا الكترونيك در انحصار موسسه ي فرهنگي رويش و آقاي اسدالله رباني و بنده است

April 25, 2006

«هر گاوگند چاله‌دهاني آتش‌فشان روشن خشمي شد»

April 17, 2006

جاگذاري در بيابان در اين سفرهاي پي‌درپي كويري سخت ذهنم را مشغول كرده. جاگذاشتن چيزي وسط آن خالي و سكوت مطلق، خلق نوع خاصي از فضاست. فضايي كه نه به گونه‌ي سنتي با توده و حجم‌هاي پيرامون، بل‌كه درست برعكس با استقرار يك جسم (توده) در وسط محيطي بي‌كرانه و وسيع تعريف يا ايجاد مي‌شود. مثل انداختن سنگي بر سطح ساكن آب. جاگذاشتن در بيابان، حس خالي بيابان را تا هرجا كه ما مي‌رويم كش مي‌دهد. براي همين است كه يكي از خوردن مثلا ميوه و باقي گذاردن آثارش در بيابان و يكي از شاشيدن در بيابان سخت لذت مي‌برم. حالا اگر آن‌چه در بيابان جا مي‌گذاريم ماندگارتر باشد، كار ما به سمت نوعي كارگذاري هنري ميل مي‌كند. اما اين‌ها مهم نيست. آن‌چه مهم است همان نفس جاگذاشتن و گذشتن در بيابان است. در اين سفر اخير تا مغز كوير (تا جندق و مصر و فرح‌زاد) در راه خاكي مصر/جندق، لاك‌پشتي وسط راه جاخوش كرده بود. برش داشتيم و گذاشتيمش بيرون جاده و گذشتيم

April 11, 2006

دلم براي علي فلاحيان تنگ شده بود. چندي بود از حضرتشان بي خبر بوديم. دلمان سخت هوايي شده بود كه اين بابا كجا رفته است؟ در كدام سوراخي خزيده است؟ امروز خبردار شدم كه در مقام شامخ مشاور امنيتي رهبر انجام وظيفه مي كنند. خيالمان راحت شد كه هنوز سايه شان بر سرمان است. مبارك است انشا الله

April 08, 2006


نيهيليزم بيابان، بخصوص در اين فصل، حكايتي‌ست: گُل‌هايي در بيابان مي‌رويند فقط براي آن‌كه روييده باشند، يك روزي مي‌مانند و مي‌ميرند. براي هيچ. فقط براي آن‌كه روييده باشند جايي در اين گوشه‌ي دورافتاده‌ي سكوت مطلق بيابان.