January 30, 2005

خواندن شهر یا شهر به مثابه ی متن

شهر یک متن است، اگر "متن" را در مفهوم موسع آن درنظر بگیریم. یعنی نظامی از نشانه ها که در تعامل با هم، معنا را رقم می زنند. معنای متن اما مفهومی بسیار پیچیده و متغیر است
نشانه های متن، روابط گوناگونی دارند. کشف این روابط، بازخوانی متن است که هربار می تواند به گونه ای باشد
معنای هر نشانه و رابطه ی نشانه ها با هم، در هر بازخوانی، بسته به دانایی و موقعیت فرهنگی/تاریخی خواننده (=مخاطب متن)، متفاوت و متغیر است و این، امکان بازخوانی ها یا خوانش ها یا تاویل های گوناگون را از یک متن مشخص فراهم می آورد
براین اساس، شهر نیز یک متن است. عناصر تشکیل دهنده ی شهر، هریک نشانه ای از نشانه های تشکیل دهنده ی متنی به نامشهر است
عابر، که خود جزء یا نشانه ای از این متن به شمار می آید، درعین حال همواره در مقام خواننده ی بالقوه ی شهر قلمداد می شود
تمایز شهر از سایر متن ها (مثل نقاشی، موسیقی، شعر، داستان و...) در مفهوم تالیف نمایان می شود. متن های دیگر، همواره توسط یک مولف، تالیف شده است. مولف هنگام خلق اثر و پیش از آن که بمیرد، نشانه ها را در نظامی که خود می شناسد، تالیف کرده است، حتا اگر مخاطبان دیگر متن، این نظام را یکسره دگرگون کنند
اما در شهر چنین نیست یا دقیقا چنین نیست.شهر مولف ندارد. اگرچه شهرها هم خلق (طراحی) می شوند، اما طراحی شهر، عمدتا یا شاید فقط در وجه کالبدی و عملکردی محقق می شود (هرچند طراحی شهری فقط به طراحی کالبدی و عملکردی محدود نمی شود)؛ درحالی که شهر پدیده ای بسیار وجهی ست (اگر نگوییم بی نهایت وجهی). رفتار مردم، اقلیم، نظام سیاسی و حکومتی و... وجوهی از شهر است، پیچیده و تاحد زیادی غیرقابل پیش بینی که در کالبد شهر، تحقق می یابد و متن شهر به وجود می آید
شهر، به این ترتیب، یک نظام نشانه شناختی کاملا شناور است. یک آشوب: هر لحظه به شکلی
هربازخوانی، تاویلی از متن است و خود متنی تازه قلمداد می شود. درمورد شهر، هر بازخوانی، خود تالیفی تازه است. به عبارت دیگر، هر بازخوانی از شهر، برشی از نظام آشوب شهر را به مثابه ی متنی تالیف می کند
شهر، به سبب پیچیدگی و شناوری نظام نشانه شناختی آن، ابزار بازخوانی چندگانه ای دارد. عکس، نوشته، طرح، اسکیس، آنالیزهای شهری و معماری، نمودارها، فیلم و... هرکدام می تواند ابزاری باشد برای بازخوانی/تالیف این نظام آشوب. به این ترتیب می توان به شهر نگاه کرد

این بخشی از مقاله ای ست که با همین عنوان در شماره ی 102-104، مرداد- مهر 1382، مجله ی دانش نما چاپ شد

January 23, 2005

ارکات را فیلتر کرده اند. این درحالی ست که حضرات در بوق و کرنا زدند که فیلتر این سایت برداشته شده

January 19, 2005

چه مرگ عجیبی

January 12, 2005

وه چه برفی
سی و سه پل، بخصوص آن وسط هایش، حس یک اتاق، یک فضای خیلی مشخص را دارد. این حس دیگر امروز صبح که برف حسابی باریده است (برفی که سال هاست اصفهان به خودش ندیده) و صداها را در خود می گرفت، بسیار بیشتر و واضح تر بود. آدم های زیادی، آن موقع صبح سرد برفی، والبته آفتابی، از پل نمی گذشتند. صدای قدم ها در پتوی برف خفه می شد. درست انگار که در اتاقی به همراه چند نفری قدم می زنیم. این یک فضای شهری ست، مشحون از احساس بر فراز آب. بر فراز رودخانه

January 10, 2005

این شعر را دو روز پیش نوشتم و دیروز کیوان قدرخواه، شاعری که اصفهان را می سرود، درگذشت
. . .
به یاد کیوان قدرخواه

کیوان! هان
(ناهید در دوردست سوسو می زند)
اصفهان توست
اصفهان، اصفهان توست
سلیمان نه
اصفهان، اصفهان توست کیوان
گم شده بود
از جور بُخت النصر گم و گور شده بود تا سه هزار سال بگذرد و تو از راه برسی از شاخه های چنار دالبتی
در پس کوچه های شب
در گوشه های اصفهان
بر شانه های کوه صفه
عینکت را برداری
(ناهید هنوز سوسو می زد در دوردست)
دست را سایه بان چشم کنی و با پک محکمی از سیگار
صلا دهی
کیوان! هان! اصفهان
دی 83

January 06, 2005

رویش در کار جمع آوری دو مجموعه است
یک. عکس هایی، از هر نوع و از هر زمان، که به گونه ای به اصفهان مربوط شود و گوشه ای از آن را نشان دهد. عکس های خانوادگی، عکس های خبری، حتا عکس های هوایی... گفتم که، از هرنوع و هرزمان. فقط چیزی از اصفهان را (و اصفهان فقط شهر نیست) نشان دهد. از دیروز تا روز اول
دو. اسناد و قباله های اصفهان مربوط به قبل از سال هزار و سی صد و بیست خورشیدی

قرار است از عکس ها و اسناد جمع آوری شده نمایشگاهی ترتیب داده شود و بعد هم درکتابی منتشر شود
می توانید عکس ها و مدارک را
به صورت دیجیتالی عجالتا به نشانی برقی زیر بفرستید چون نمی دانم نشانی برقی رویش فعال است یا نه
arash_cube@yahoo.com
به صورت دیجیتالی و روی سی دی به نشانی پستی رویش ارسال کنید
به صورت غیر دیجیتالی به امانت یا به یادگار در اختیار رویش قرار دهید
برای فروش با رویش مذاکره کنید
دریغ نکنید. مجموعه ی ارزش مندی خواهد شد

January 04, 2005

تمام کتابخانه ی بابا، تمام آن کتابخانه شده است بیش از سی کارتن دربسته در گوشه کنار طبقه ی دوم و در راه پله، تا بیایند ببرندشان گویا برای کتابخانه ای در ورامین

قفسه های خالی را امشب دیدم. مثل این بود که در خانه ای که سی سال است زندگی می کنیم، اتاق تازه ای کشف کنیم. اما به هیچ وجه شعف کشف یک اتاق تازه را ندارد. قفسه های خالی و خاک گرفته
احساس می کنم بستن آخرین کارتن، نقطه ی پایان یک دوره است. نقطه ی پایان یک دوره برای بابا، من، مازیار و شاید همه ی آن ها که سال ها به آن خانه آمدند و رفتند و کتاب های آن کتابخانه را کاویدند و امانت گرفتند و خواندند