October 26, 2008

دیروز (شنبه 4 آبان 87) روز خوبی بود چون بالاخره مقاله ام را با عنوان تاملاتی درباره ی فضای عمومی در اصفهان نوشتم و یک شعر نوشتم و یک شعر نوشته شده را به شکل بهتری بازنویسی کردم

October 20, 2008

این روزها به شدت احساس می کنم مصداق این شعر خیام ام
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی نه از روی مجاز

October 19, 2008

بچه دار شدن، بسیار بیش و پیش از آن که بر ازخودگذشتگی ما دلالت کند، نشان خودخواهی عمیق ماست

October 17, 2008

فرا رسید
مرا فراگرفت و
فرو شد

October 15, 2008

پیش از ما از این کوچه کسی گذشته است
دود سیگاروبوی عطرش مانده است فقط
آن هم که دمی نمی پاید

October 14, 2008

این پاییز قحبه مادر اصفهان هم عجب غم انگیز است. امسال هم که دیگر نور علی نور
یک هفته است تقریبا هیچ کتاب نخوانده ام. نوشتن که پیشکشم

October 13, 2008

کافه آشوب، کافه آرمن. میدان جلفا

October 12, 2008


آیا این یک فضای عمومی ست؟ من فکر نمی کنم. این یک مکان عمومی ست اما "فضای عمومی" نیست

October 07, 2008

این خیلی زیباست

می دانم. اگربنویسم خوب می شوم. می دانم

کوچه ای هست به نام «استاد تاج اصفهانی» در محله ی عباس آباد اصفهان که خیابان اردیبهشت را به خیابان آذر وصل می کند. در تابلوهای جدید کوچه ها، این کوچه را شهرداری «ارشاد» نامیده است. مردم «ارشاد» را پاک کرده اند و به خطی نسبتا خوش نوشته اند استاد تاج اصفهانی. آری! ارشاد و هیچ چیزی از این دست هرگزنمی تواند اردیبهشت را به آذر وصل کند. این تاج اصفهانی ست با آن صدای اصفهانی که اردیبهشت را به آذر، و فصل های زندگی و روزگار ما را به فصلی دیگر وصل می کند