October 30, 2010

ماشین شخصی حاوی تناقضی ست: هر چه فدر که دست و بال ما را برای سیر و سفر باز می کند، می تواند به همان اندازه ما را در کوره راه های پرت و دورافتاده درمانده کند و سفر را نیمه کاره بگذارد

October 24, 2010

چوپان گردی. از برنامه های گردش گری کاروان سرای انارک.
 گردش گری مثل موریانه ای دارد گوشه و کنارهای دست نخورده را دست مالی، دقیقا دست مالی می کند یا به قول جاناتان کالر آن ها را با نشانه ها بار می کند

یاد و دلم در مسجد تاریخانه ی دامغان جامانده است. ساده تر و پراحساس تر از این فضا سراغ ندارم

از دریای دشت کویر تا دریای خزر. این سفر درس های زیادی داشت


October 14, 2010


















مجله ی مهراوه بالاخره منتشر شد با بخش ویژه ای درباره ی سفر. به نظرم مجموعه ای وزین شده است اما ایراد اساسی اش به نظر من، تقلیل مفهوم سفر است به گردشگری و به نظرم بخصوص مقاله ی درنگ هایی درباره ی سفر که مشخصا به مقوله ی گردشگری و سفر می پردازد، جای حرف و نقد زیاد دارد. اگر همت کنم یاداشتی درباره اش بنویسم. حرف من بر سر کم ارزش کردن گردشگری نیست که مگر گردشگری چیز کم ارزشی ست؟ موضوع این است که وقتی سفر را با گردشگری هم قدر و مساوی کنیم، حیطه های دیگری از معرفت شناسی سفر را نادیده می گیریم؛ حیطه های مهمی از قبیل مهاجرت و تبعید

October 09, 2010

امروز صبح رفتم سهر. وارد خانه که شدم، پرنده ای پر زد. نشستم همان جا این را نوشتم
بال سِهره باد شد
وزید
رپ رپ رپ رپ رمید
پر پر پر پر پرید
پرید
پرید
تا بیابان سر رفت
به سر شد
و از سر شد
حکایت گوری که تاریخ 1285 را داشت

October 03, 2010

ویراست اول
گذشت
                        به گذشت خانواده‌های درگذشتگان زندان کهریزک
گذشتند
کذشتند
گذشت
گذشت
اما نمی‌گذرد این درد
نمی‌گذارد این درد
نمی‌گذارد وُ بگذرد این درد.
گذشت گزاره‌ی صعبی‌ست.

گذشتند
گذشتیم وُ درگذر است
اما نمی‌گذرد این روزها حتا اگر درگذریم
                                           درگذرند.
گذشت گزاره‌ی صعبی‌ست.

درگذشت
در سلولی تاریک
تنها
ساکت
درگذشتند در خیابان‌های پرهیاهو
درگذشتند تا نگذارند و بگذرند
تا نگذارند و بگذرد
گذشتند نه که بگذاریم و بگذریم.
گذشت گزاره‌ی صعبی‌ست.

گذشتند که گذشت قلبی بزرگ می‌خواهد که بگذرد اما
نگذارد.
گذشت گزاره‌ی صعبی‌ست.
                                    مهر 89