March 31, 2008

دوازده فروردین 1387




این نوشته، بخش آغازین مطلبی‌ست که می‌خواهم انشاالله در صد سال آینده در معرفی و نقد ساختمان کانون وکلای اصفهان (از مهندسان مشاور پلشیر) بنویسم. عکس اول فی‌الواقع از خودمان است و عکس دوم گویا از جاسم غضبان‌پور

ساختمان کانون وکلای دادگستری اصفهان، در سایت مجموعه‌ی اداری باغ غدیر اصفهان، که نمایشگاهی‌ست از زشت‌ترین ساختمان‌های اصفهان، سرودی متفاوت ساز کرده است. این سرود متفاوت، فقط از سر تفاوت حجم بنا و رنگ آجر نما نیست؛ که اگر چنین بود، کاری کارستان نبود. فاصله گرفتن از آن همه بنای زشت، کار سختی نیست. بنیان اصلی ساز و کار متفاوت این بنا، به‌گمان من، خلق یک سیرکولاسیون سه بعدی (افقی و عمودی) بدیع در بنای اداری‌ست. سیرکولاسیونی که فضای معمولا بی‌هویت و گاه ترس‌ناک «دستگاه پله» را از یک ساختمان 3 «طبقه»ی نه چندان بزرگ حذف کرده و ارتباط «طبقات» را از طریق یک رمپ رفت و برگشتی 15% برقرار کرده است.[1] در ره‌گذر همین حرکت تدریجی و پیوسته است که مفهوم کلیشه‌ای و دست و پاگیر «طبقه»، به مفهومی بامعناتر و فضامندتر تغییر ماهیت می‌دهد که از آن به «لایه» تعبیر می‌کنم. لایه‌های کج که اگرچه مثل «طبقه» روی هم قرار گرفته‌ است اما از یک کد ارتفاعی ثابت برخوردار نیست. کد ارتفاعی هر لایه عبارت است از پیوستاری عمودی در فاصله‌ی حدود 3 متر (مثلا از +2.00 تا +5.00). این سطح شیب‌دار ما را در حرکتی پیوسته و تدریجی و بی‌خیال، بالا می‌بَرد (می‌آورَد) و پایین می‌آورَد (می‌بَرد) و در کناره‌ی این لغزیدن و لیزیدن، ما را به اتاق‌های این بنای اداری می رساند که هریک بر روی یک سکوی صاف صیقلی قرار گرفته است










[1] . استفاده از سطح شیب‌دار به عنوان سیرکولاسیون عمودی البته امر بی‌سابقه‌ای نیست. علاوه بر نمونه‌های خارجی، نمونه‌ی مشهور آن در ایران، موزه‌ی هنرهای معاصر ایران، اثر کامران دیبا، است. در کانون وکلای اصفهان اما، شاید بداعت این کار در استفاده‌ی آن در بنای اداری‌ست.

March 24, 2008

این هیچ است. هیچاهیچ. در پی هیچ


بوشهر. اسفند 1386

March 21, 2008

دوم فروردین 1387

یک. بر ماسه های ساحلی نقاشی کردن و به لحظه ای ماندن و به آب رفتن و هیچ... این استعاره ی زندگی ست. شیخ ما گفت روزی
دو. سال خوبی در پیش نیست به گمانم
سه. سبزه، سبزه ی گندم. معناهای بسیاری دارد. و زیباتر از هر سبزه ای. حتا اگر تُنُک باشد. از نزدیک به سبزه ی گندم خیره می شوم. انگار در علف زاری می چرم. کاش در دور بعدی تناسخ، اسبی باشم وحشی در علف زاران بی انتها

March 16, 2008

و باز هم در اثر

March 09, 2008

یک. اگر مرغ دریایی به آزادی خودش اشراف داشت بی تردید خوش بخت ترین موجود روی زمین بود
دو. دلم می خواهد در بی خبری مطلق در دشتی بی کران و آفتابی بچرم

March 06, 2008

یک هفته در بی خبری سفری تا آستانه ی دریای جنوب گذشت