August 29, 2011

سپس استفراغ کردم، هرچند خوشبختانه روی مدیر یا روی میزش نریخت. سرم پایین بود، و با فشار روی فرش بالا آوردم. سپس، وقتی سعی [می]کردم فرش را آلوده نکنم، روی صندلی ای که روی آن نشسته بودم بالا آوردم، و وقتی رویم را از صندلی برگرداندم، شیشه یکی از عکس های قاب شده آویخته بر دیوار اتاق مدیر را آلوده کردم
از رمان «خشم»، فیلیپ راث، ترجمه ی خیلی بد فریدون مجلسی

August 24, 2011

هجرت، شکل‌های بسیار متنوعی دارد

November 29, 2007

August 19, 2011

معماری ایرانی، نور خورشید را فرم می دهد وقتی از انواع شبکه (آجری و سنگی هندسی و اسلیمی و گره چینی چوبی) و از شیشه های رنگی می گذراند

August 17, 2011

از مجموعه ی در غیاب ما

لاله عباسی ها
در تاریکی غیاب ما
می دمند
در بوق گل های قرمز و زرد
و در سپیدی دیگری از غیاب ما
خاموش می شوند.
سُهر. مرداد 90

August 13, 2011

October 29, 2007

August 08, 2011

چهار شمسه سرمه دان
ده پا بزی
تندِ دَه
برگ چنار
کُند سرمه دان
شمسه ته بریده
کُند دو پنج
طبل قناس
سرمه دان قناس
دوازده پا بزی
ده شش شل
تند و کند گیوه
هشت چهارلنگه
هشت و دوازده
ده پیلی
دست گردان

August 05, 2011

فقط «شهر» است (و هرچه بزرگ تر باشد بیش تر) که می تواند باعث شود هیچ کس نتواند مطمئن باشد آن ها که از پیش ما رفته اند، بی خبر ما از کوچه ها وخیابان های خلوت نمی گذرند. این را به خصوص از «تماشا» می  آموزم، رمان منتشر نشده ی محمدرحیم اخوت؛ رمانی که کاش نخوانده بودم

August 04, 2011

September 02, 2007