March 24, 2012


سوراخ کون

سوراخ کون
‌ثقل آدمی‌ست
‌ثقل تن
نقطه‌ی تن.
(ودر آغاز نقطه بود و هیچ نبود.)

سوراخ کون
نقطه‌ی آدمی‌ست
که هم می‌آوَرَد ما را
چون هم برود
و چون گشاده شود
دخول حشری بفشاردش تا بشود.

سوراخ کون
نقطه‌ی دمیدن آدمی‌ست تا آدمی را بدمند و آدمی بدمد
نقطه‌ی دخول آدمی به وجود
و نقطه‌ی دخول حشری به‌وجود آدمی.

سوراخ کون
نقطه‌ی ما
لای ما
لای قاچ وُ چاک داغِ ما.

سوراخ کون
مرواریدی‌ست لای صدفی عظیم که بس که عزیز و ارج‌مند است همیشه و همه‌جا لای خود حمل می‌کنیم.

سوراخ کون
هسته‌ی ما
میان ما
لای ما
لای چاک ما
نَفخِ روح وُ خَرجِ روحِ ما.
                                            تیر 88

March 20, 2012

April 08, 2006


نيهيليزم بيابان، بخصوص در اين فصل، حكايتي‌ست: گُل‌هايي در بيابان مي‌رويند فقط براي آن‌كه روييده باشند، يك روزي مي‌مانند و مي‌ميرند. براي هيچ. فقط براي آن‌كه روييده باشند جايي در اين گوشه‌ي دورافتاده‌ي سكوت مطلق بيابان

March 16, 2012

توماش ماساریک، اولین رییس جمهور چک پس از استقلال، جمله ای مشهور دارد. می گوید: «خوشبختی یعنی حق داشته باشی به میدان اصلی شهر بروی و با تمام قدرت فریاد بکشی: عجب حکومت مزخرفی داریم!». (نقل از: آبتین گلکار/ سرزمین حاکمان خردمند/ فصل نامه ی نگاه نو/ شماره 92/ زمستان 90) من هم پس خوش بختم که اگر نه در میدان شهر، اما در این فضای عمومی مجازی می توانم فریاد بکشم: عجب حکومت مزخرف و عجب رییس جمهور پفیوزی داریم

March 12, 2012


May 21, 2006




بالاخره چيزي در بيابان جاگذاشتم. اين بيابان جايي ست حوالي زواره از غرب و جاده ي نايين/انارك در شرق. روي تصوير به سمت شمال و به عمق كوير است. دلم مي خواست مي توانستم دوربيني هم آن جا بگذارم تا حداقل براي مدتي محيط اطراف اين شي جاگذاشته را برايم مخابره كند
با ماريا قرار گذاشته ايم خاطرات اين سفر را جدا جدا بنويسيم. بايد چيز جالبي شود. يك سفر و دو خاطره. آن وقت هردو خاطره درواقع مي شود يك اثر يا يك خاطره ي چند بُعدي

March 06, 2012

April 17, 2006

جاگذاري در بيابان در اين سفرهاي پي‌درپي كويري سخت ذهنم را مشغول كرده. جاگذاشتن چيزي وسط آن خالي و سكوت مطلق، خلق نوع خاصي از فضاست. فضايي كه نه به گونه‌ي سنتي با توده و حجم‌هاي پيرامون، بل‌كه درست برعكس با استقرار يك جسم (توده) در وسط محيطي بي‌كرانه و وسيع تعريف يا ايجاد مي‌شود. مثل انداختن سنگي بر سطح ساكن آب. جاگذاشتن در بيابان، حس خالي بيابان را تا هرجا كه ما مي‌رويم كش مي‌دهد. براي همين است كه يكي از خوردن مثلا ميوه و باقي گذاردن آثارش در بيابان و يكي از شاشيدن در بيابان سخت لذت مي‌برم. حالا اگر آن‌چه در بيابان جا مي‌گذاريم ماندگارتر باشد، كار ما به سمت نوعي كارگذاري هنري ميل مي‌كند. اما اين‌ها مهم نيست. آن‌چه مهم است همان نفس جاگذاشتن و گذشتن در بيابان است. در اين سفر اخير تا مغز كوير (تا جندق و مصر و فرح‌زاد) در راه خاكي مصر/جندق، لاك‌پشتي وسط راه جاخوش كرده بود. برش داشتيم و گذاشتيمش بيرون جاده و گذشتيم