كوب
June 24, 2014
June 10, 2014
February 20, 2006
خيال بلند تاسيس موسسهاي را در سر ميپرورانم. موسسهاي به نام مثلا ‹‹موسسهي شهر اصفهان›› يا ‹‹موسسهي اصفهان››. موسسهاي كه حافظهي شهر باشد و ضربان آن را ثبت كند. آرشيوي جامع كه روز بهروز يا حداكثر هفته به هفته بههنگام ميشود. همه چيز شهر در اين حافظه ثبت است؛ حتا تصوير ماشينها، حتا نقش كففرشهاي پيادهروها و خيابانها، حتا پوشش آدمها، حتا ويترين مغازهها، حتا اجناس مغازهها (بخصوص سوپرها و بوتيكها). از جمله آنچه بايد ثبت شود، تصوير كامل و سرتاسري بدنهي برخي خيابانهاست. مثلا بدنهي شرقي چهارباغ عباسي. سرتاسر اين بدنه عكاسي ميشود (اين كاريست كه چنديست به آن مشغولم). سپس كوچكترين تغييري، حتا تغيير يك تابلوي مغازه، همچنان ثبت ميشود و اين كار براي هميشه ادامه مييابد. فكرش را بكنيد. اگر ضربان شهر را اينگونه ثبت كنيم شايد آن تصميمهايي كه براي اين شهر بيچاره ميگيريم كمي بخردانهتر و واقعيتر .شود