ماه
تمام
دلِ من است
«سفیدیِ آهاری»اش را روستای متروکه مچاله میکند
میتپد از فرازِ گریز
وانهادهی گَلههای رفته
غریبِ غبارهای متمادی
غمناک
غمناک از سوسوی قریههای خُرد
این ستارهستارههای سرشکِ شبهای ابدی
ترانهخوان از نسیمِ شبهای زوزه
شبهای تاک
کبوده
کبودِ آسمانِ غروبی...
دلِ من بهزخمهای بهنوا درمیآید.
ماهِ تمام!
دلِ من!
شهریور
96