كوب
December 29, 2012
در برزخ و کشاکشِ میانِ
بازسازی (Renovation)
و نوسازی (Reconstruction)
بالاخره دیروز تصمیم آخر را (تا اطلاع ثانوی!!) گرفتیم برای بازسازی و مرمتِ بهجای
ساختن خانهای از پایبست. خانهی نوساز حتما فضاهای "بهتر" یا
"زیباتر"ی میداشت؛ اما تا میشود بازسازی کرد، بهنظرم نباید از نو
ساخت. این ولعِ ِ سیریناپذیرِ ما، بهخصوص ما مردمان جوامع "درحال
توسعه" (که عبارتِ محترمانه و خررنگکنِ "توسعهنیافته" یا
"عقبافتاده" است!) برای کوبیدن و از نو ساختن و مدام بهاصطلاح نو شدن،
که توسعهی لجامگسیختهی کمّیِ مسخرهای را رقم میزند (اووووووو!) .... لجام
جمله از دستم رفت!
December 24, 2012
December 15, 2012
کلاغی
اگر بودم
بههر
بالام
غبار
از صفرِ چندهزار سالِ این شهر برمیخاست
سالِ
هزار وُ مشتی خاک
سنهی
چند صد وُ چند صفر فی ماهِ فلانِ هزار وُ چند.
بههر بالام
عمری
گذشت از سرِ این شهر
خیام
شانهبهشانهی حسنِ صباح از شاهدز به ارگِ جهاننما شد
کمال از
جوباره به مرداویج
صدرالحسنی از
پلِ حسنآباد به پل فلزی
رضا
عباسی از میدانشاه تا میدانِ امام
آقا
تتوله از چارباغ به خیابانِ توحید
صمصام و آقانجفی
از خرسواریِ دنبالرودخانه تا کورسِ خیابانِ میر
4
ولگرد دیوث از خرِ فرتوتِ میرعسس تا پاترولِ گشتِ چیز وُ چیزِ بیهمهچیز
تیمسار
سیدرضاخان
دوشادوشِ
کمپفر
گوش
تا گوشِ شهر
از
گوشهی درآمد
در
گوشهی فرود
آمد
اسکچزنان
و آوازخوان.
غبار
شد
تمامِ
کاغذها
به
بال بلند من
غبار
شود
بشود
که غبار شود
اگر
کلاغی بودم.
ــ
تیمسار! مریضخانهی مرسلین جا دارد دل رمیدهی من را؟
سینمایِ
تابستانه
چارباغِ
عصرِ مرداد را میچرد
با
دخترانِ مینیژوپیِ 40 و 50
با
گزمههای 4WDِ
60
سپیدههای
60
که
«هر سپیده به صدای همآوازِ دوازده گلوله»
سرخ
میشد
سپیده
میشود
سرخ
است
«سپیدیِ
آهاری»اش
مچاله
وُ سرخ
هنوز
هم بر سرِ تارکِ اللهوردیخان
به
بادِ بادابادِ آ بادیها
در
اهتزاز است
هنوز
هم
از
پسِ چندهزار سال وُ صفر صفر صفر
زایندهرود
سپیدیِ
سپیدههای 60 را
به
باتلاقِ خونی میبرد
باتلاقِ
خونی
سرخ
از سپیدههای 60
که
هر کدام
هر
سپیده
یک
به یک
به
صدای همآوازِ هزار گلوله
آوازخوان
سرخ
وُ مچاله میشود
مچاله
وُ سرخ.
باتلاقِ
خونی
از
سپیدههای مچاله وُ سرخ
لبریز
است
لبریزِ
سرخِ دواتِ شاعر
خطاط
نقاش
شاعر
و
یک نفر سپیدپوشِ بالابلند
با
سرخیش در میان
با
مشقِ سرخِ شَرشَرشَر سُرسُرسُر آآآآه
از چارباغِ
خواجو پای پیاده وُ پابرهنه میگذرد تا تختِ فولاد
«آی
تختفولاد! تختفولاد!»
دستهی
نرینهی فولاد را بر در میکوبد
کوبد کوبد در سپیدیِ سپیدهی سرخ
کوبد کوبد
کوبد کوبد
«منام!
سپیدم
سرخم
از
شهر میآیم»
کوبد کوبد
کوبد کوبد
«میخواهم
اینجا بخوابم
سپید
پوشیدهام
سپیدم
میخواهم
اینجا بخوابم.»
کوبد کوبد
کوبد کوبد
زمین
زبان
فروکشیده
تکیههای
تکیده
لام
تا کام
فقط
صدای
طنینِ سرسرسرسرِ صریری دور وُ قدیمی
و
کوبهکوبههای کوبههای خطاط.
سپیدهی
60
از
پشتِ کوهِ صفه سرخ میشود وُ فرود میآید
بهصدایِ
همآوازِ هزار گلوله
هزار
هان
هزار
آه.
December 03, 2012
ورسیون اولیه که خیلی هم کار دارد.
ن ن ن نحنایِ اناری
ن ن ن نحنایِ اناری
نی
اناری
ن نحنای
انارِ شکسته
نحنای
نا نا نارِ انارهای روشن
نی
اناری
از نحنای
شکستهات
از
تَرَکات
از قاچِ
نحنای انحنات
قطره میلغزد
وُ
میچکد
چکه از
چاک نحنای انحنات
میچکد
در دهانِ من
میچکد
روی نی زبانِ من
ن
انحنای من
ن
انحنای من وُ انارهای روشن
انارهای
شکسته
انارهای
ترکیده
انارهای
چکیده
انارهای
قاچ
چکیده
از چشم
چکیده
از چاک
چاکِ ن
انحنای حنای تو
حِنات
نی تو
چاکیش درمیان
نی
زبانِ من
نی من
میانِ نی تو
نی
زبانِ من میانِ نی حنای تو
تا نای
من
تا آهِ
تو
تا ن ن
نحنایِ انارهای فروزان
انارهای
روشن در سوادِ واحههای تاریک.
آبان
91